تبادل لینک
هوشمند برای
تبادل لینک
ابتدا ما را با
عنوان
نیازمندی های
پزشکی- ورزشی-
علمی ... و
آدرس injast.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
وارد خانه شد. چند ساعتی منتظرش بودم. میخواستم درباره تغییر رفتار پسرمان با او حرف بزنم، اما تصمیم داشتم اول بگذارم کمی استراحت کند و بعد حرفم را بگویم. با آمدنش حال و هوای خانه تغییر کرد. یک سلام بلند و یک روی مهربان.
همیشه همینطور به خانه میآید. من هم به استقبالش رفتم. از بوی غذا گفت که هوش از سرش برده و من هم با خنده گفتم باید دو ساعتی صبر کند. چند کلامی بیشتر حرف نزده بودیم که صدای زنگ وایبرش آمد و او با عجله موبایلش را از جیب بیرون آورد و همانطور که با من حرف میزد، به خواندن پیام مشغول شد، اما نمیدانم چه چیزی در پیام نوشته شده بود که به وسط جمله نرسیده، آخرش را نقطهچین گذاشت و روی نزدیکترین مبل نشست و شروع به خواندن کرد. چند وقتی است کل معاشرت ما همین چند لحظه ورود او به خانه است تا قبل از اینکه به وایبر وصل شود، قبل از اینکه برود سراغ پیامهایش در شبکههای اجتماعی دیگر.
حس میکنم شوهرم با همه مردم شهر به خانه میآید. دیگر خلوتی برایمان نمانده. اگر بخواهد حرفی هم بزند با آب و تاب، لطیفه جدیدی از پیامهای وایبر برایم میخواند و من هم لبخند تلخی میزنم به یاد روزهایی که از اتفاقهای ادارهاش میگفت و تمام قندهای دنیا در دلم آب میشد.
اما امشب باید بر این رقیب پیروز شوم. کلی حرف نگفته دارم. باید با هم حرف بزنیم. از او میخواهم تلفن همراهش را کنار بگذارد و اجاز دهد همراه لحظات او بشوم. از او میخواهم وقتی با هم هستیم، به چشمانم نگاه کند.
سالها قبل وقتی هنوز اتاقکهای زردرنگ تلفن همگانی در خیابانها دیده میشد، خانههای زیادی تلفن نداشتند. گاهی در یک کوچه یک خانه تلفن داشت و همه از آن استفاده میکردند. بعد کمکم سر و کله تلفن در خانه همهمان پیدا شد.
اگر آن روزها به ما میگفتند روزی هر کدام از ما یک تلفن برای خود خواهیم داشت که با آن به هر کجا بخواهیم، میتوانیم برویم و همیشه در دسترس هستیم، بیشتر شبیه یک شوخی بود؛ شوخیای که این روزها از نان شب جدیتر شده است.
اگر هزاران دوست همیشه آنلاین هم پیدا کنیم، نمیتوانند جای یک گفتوگوی صمیمانه با همسرمان را بگیرد. اگر خودمان گرفتار این دنیا شویم و ندانیم چگونه وقت و روابط را مدیریت کنیم، دومین قربانی بعد از ما، فرزندانمان هستند که از دستشان میدهیم
قصه همراه دوم زندگیمان هم بیشباهت به اولی نبود. همراه دوم، رایانه یا همان کامپیوتر معروف بود. در مهمترین جای خانه قرار گرفت. بعد کمکم وارد اتاقهای شخصیمان شد و بعد آنقدر مهم بود که همه اعضای خانواده نمیتوانستیم از یک سیستم استفاده کنیم.
آمدن تبلت و تلفن همراهی که میتوانست کار مهم وصل شدن به دهکده جهانی را بهعهده بگیرد، این مشکل زندگیمان را هم حل کرد. حال دیگر همیشه در دسترس هستیم، اما آنقدر در دسترس دوست و آشنا و غریبه و افراد ندیده حتی در آن طرف کره زمین قرار گرفتهایم که کمتر در دسترس خودمان و نزدیکترین افراد زندگیمان قرار میگیریم.
به برکت شبکههای اجتماعی که هر روز به تعداد آنها اضافه میشود، سرمان شلوغتر شده است. نمیتوان وایبر داشت و از اینستاگرام غافل بود یا هر دوی اینها را داشت، اما لاین و تانگو را مورد بیمهری قرار داد. ما میخواهیم همه جا باشیم و در حقیقت هیچ کجا به صورت واقعی نیستیم.
نمیخواهم منکر فواید برخی از این شبکهها شوم، اما موضوع از جایی مشکل پیدا میکند که خط قرمزی برای استفاده از اینها نداریم. از صبح که چشم باز میکنیم، به جای آنکه کنار پنجره برویم و به آسمان نگاه کنیم و خدایمان را شکر کنیم، برای درک نعمت یک روز دیگر، پنجره تلفن همراهمان را چک میکنیم تا در وایبر و فضاهای دیگر، پیغامهای شبانه دوستان را بخوانیم.
اگر اینترنت دائم نداشته باشیم تا رسیدن به سر کار و وصل شدن به وایفای، مثل معتادان کلافهایم. وقتی به خانه برمیگردیم هم به جای گذراندن وقت با عزیزترین افراد زندگیمان، مشغول خواندن لطیفههای بعضا تکراری، جملات معروف انسانهای بزرگ و پیامها و گروههایی میشویم که شاید یک ربع وقت صرف آنها کردن، خالی از لطف و تنوع نباشد، اما بیشتر از آن فراموش کردن یک مساله مهم است؛ وقت با هم بودنمان کمتر از آن است که فکرش را میکنیم.
البته ما انسانها خیلی زود راهحلهایی برای چنین مشکلاتی پیدا میکنیم؛ مثلا زن و شوهرهایی که برای هم در این فضاهای مجازی از اتاق روبهرو شکلک قلب میفرستند یا جملات عاشقانه برای یکدیگر فوروارد میکنند. فرزندان هم که هنوز خواندن و نوشتن یاد نگرفتهاند، مجهز به انواع بازیهای رایانهای و تبلت میشوند تا از والدین خود عقب نمانند.
این روزها علاوه بر دیدن خانه خودم که هر کداممان وسیلهای در دست در دنیای خود سیر میکنیم، دیدن جمع دوستانه و فامیل که باز هم خیلیها گوشی به دست در دنیای مجازی خودساختهشان قدم میزنند، مرا میترساند؛ ترس از روزهای پیش رو که هر کدام از ما تنها بمانیم و مجبور شویم تغییرات چهره عزیزانمان را در عکسهایی که به اشتراک میگذارند، جستجو کنیم و آنقدر گوشی و لوازم ارتباطی در دستانمان باشد که فرصتی برای گرفتن دست یکدیگر نداشته باشیم. میترسم حرفهای خوبمان ته بکشد و روابطمان سست شود. بهترین چیز برای فرار از تنهاییهای اینچنینی، جدی نگرفتن دنیای مجازی است. این دنیا به زندگی ما آمد تا به دنیای واقعیمان کمک کند و کارهایمان بهتر انجام شود و فرصت بیشتری برای با هم بودن داشته باشیم. قرار نبود اینقدر پررنگ شود که جای همه چیز را پر کند.
اگر هزاران دوست همیشه آنلاین هم پیدا کنیم، نمیتوانند جای یک گفتوگوی صمیمانه با همسرمان را بگیرد. اگر خودمان گرفتار این دنیا شویم و ندانیم چگونه وقت و روابط را مدیریت کنیم، دومین قربانی بعد از ما، فرزندانمان هستند که از دستشان میدهیم. چند روز پیش در یکی از همین شبکهها، مطلبی به طنز نوشته شده بود که فرد نوجوانی میگفت: امروز اینترنتم قطع شده و مجبور شدم با خانواده وقت بگذرانم، به نظرم آدمهای خوبی هستند؛ هرچند این مطلب طنز بود، اما تلخی یک واقعیت را به رخ ما میکشید.
اگر برای با هم بودن وقت نگذاریم، غریبههایی میشویم که هر روز صبح کنار هم چشم باز میکنیم و هر شب کنار هم چشم میبندیم؛ همین
عبارت بالا از امثله سائره عاميانه است و در مواردي به كار مي رود كه در جمعي براي تمام افراد جمعيت جز يك نفر سهم و نصيبي قايل شوند و آن يك نفر را به حساب نياورند. در اين موقع زبان حال آن يك نفر محروم و بي نصيب اين خواهد بود كه: مگر من زينب زياديم؟
اين ضرب المثل در مورد زن و مرد فرق نمي كند و هر دو جنس مخالف از آن در موارد مقتضي استفاده و تمثل مي كنند.اكنون ببينيم اين زينب كيست و چرا زيادي شده كه به صورت ضرب المثل درآمده است.موضوع شبيه سازي و تعزيه خواني معلوم نيست از چه وقت در ايران معمول و مرسوم شده، ولي قدر مسلم اين است كه در زمان سلطنت ناصرالدين شاه قاجار كه به قول شادروان عبدالله مستوفي:«از همه چيز وسيله تفريح مي تراشيد» و از هر فرصتي براي تفنن و تنوع استفاده مي كرد به اوج كمال و تفصيل رسيد.
ناصرالدين شاه يكي از افراد مطلع و زيرك را با عنوان و سمت معين البكاء مأمور كرد كه در تكيه دولت بساط تعزيه خواني راه بيندازد و اين اپراي تراژيك را با جلال و شكوه هر چه تمامتر در دهه اول ماه محرم نمايش دهد.يكي از تعزيه ها به نام تعزيه بازار شام بود كه در تكيه دولت تهران با تشريفات مفصل برگزار مي شد. اين تعزيه در واقع نمايش ورود خاندان رسالت به دمشق و مجلس يزيد بود كه اهل بيت سوار بر شترها بايد وارد تكيه شوند و از مقابل بارگاه يزيد كه جبه اطلس سرخ فام پولك دوزي شده بر تن و عمامه سرخ زربفت بر سر داشت عبور كنند.
در بارگاه يزيد سفير فوق العاده دربار روم شرقي بيزانس و چند تن از اصحاب پيغمبر اكرم (ص) كه تا آن وقت زنده بودند حضور داشتند.برنامه تعزيه اين بود كه شبيه هاي حضرت سجاد (ع) و حضرت زينب (ع) و حضرت كلئوم (ع) و حضرت فاطمه بنت الحسين (ع) ضمن عبور از مقابل بارگاه يزيد هر يك خطبه فصيحي- البته به نظم فارسي- بايد بخوانند و مخصوصاً خطبه غراي حضرت زينب كبري عليهاسلام با آن جمله مشهور و تاريخي: امن العدل يابن الطلقاء؟ بايد چنان اثر كوبنده اي داشته باشد كه به قول مستوفي:«استخوان خليفه جور را نرم كند.» و حاضران بارگاه يزيد مخصوصاً سفير روم و اصحاب پيغمبر (ص) بر اين اعمال و رفتار غيرانساني غاملانش اعتراض كنند.
باري، در يكي از سنوات و عاشوراي محرم روزي كه تعزيه بازار شام در تكيه دولت تهران برپا بود موقعي كه در راهروي پشت تكيه كه دايره وار گرداگرد تكيه مي گشت شترها را خوابانيده بودند كه شبيه هاي اسرا سوار شده به نوبت وارد تكيه شوند. يك زن چادر نمازي كه به واسطه نداشتن چادر و چاقچور نگذاشته اند وارد تكيه شوند براي آنكه دست خالي به خانه باز نگردد در داخل راهروي پشت تكيه به تماشاي بارو و بنه و اثاثيه و بازيكنان تعزيه ايستاده بود.
در اين موقع دستور مي رسد كه شبيه خوانها سوار شتر شوند و متناوباً از مقابل بارگاه يزيد عبور كنند. زن چادر نمازي چون يكي از شتران را خالي و بدون راكب ديد بدون ترس و واهمه بر روي آن سوار مي شود. ساربانان به تصور اينكه او هم يكي از شبيه خوانهاست ممانعت نمي كنند و شتر مركوب زن چادر نمازي البته بعد از شترهاي شبيه خوانان واقعي به قطار افتاده داخل تكيه مي شود.
تعزيه گردان و ساير متصديان تعزيه هم در آن گيرودار كه به پس و پيش كردن بارهاي مفرش و يخدان و سوارهاي لشكر مخالف كه شبيه سرهاي شهدا را بالاي نيزه كرده از جلو و عقب مي كشيدند مشغول بودند متوجه جريان قضيه و سوار شدن زن چادر نمازي نشدند. ماحصل كلام آنكه شبيه هاي واقعي يكي پس از ديگري چون جلوي غرفه شاه رسيدند. سارباني كه زمام شتر را در دست داشتند شتران را به نوبت نگاه داشتند و شبيه خوانها در حالي كه توجهشان به بارگاه يزيد بود نقش خود را ايفا كردند تا اينكه نوبت به زن چادر نمازي رسيد.
ساربان به حساب اينكه او هم نقشي دارد زمام شتر را نگاه داشت. جلوييها و عقبيها طبعاً از حركت باز ايستادند و زن چادر نمازي كه قبلاً دو شعر عاميانه را سر هم كرده بود اشعار خود را با همان آهنگي كه اسراي جلوتر از او خوانده بودند به شرح زير مي خواند:
من زينب زياديم عروس ملا هاديم اومدم پول بسونم چادر و چاقچور بسونم
پيداست كه ابهت و احترام حضور شاه مانع از خنده و هو و جنجال چند هزار نفر تماشاچيان مجلس شد. ناصرالدين شاه كه از جسارت و موقع شناسي زن چادر نمازي خوشش آمده بود به جاي آنكه مؤاخذه اش كند دستور داد يك توپ چادر و چاقچور و مقداري پول به آن زن دادند و عبارت زينت زيادي از آن روز به بعد در افواه عامه به صورت ضرب المثل درآمد. منبع:iketab.com
اخبار فرهنگی - آیا فرزاد حسنی پنج شنبه روی آنتن زنده پاسخ آزاده نامداری را خواهد داد؟
همین چند دقیقه پیش بود که طی تماس یک منبع آگاه (که دوست نداشت نامش فاش شود) با خبرنگار تی وی پلاس متوجه شدیم فرزاد حسنی مجری مشهور و البته این روزها خبرساز تلویزیون ایران قرار است پنج شنبه صبح مهمان برنامه «رادیو من» که با اجرای «مهران دوستی» روی آنتن شبکه «رادیو جوان» می رود، باشد.
بعد از اتفاقات اخیر و اخبار متعددی که درباره جدایی آزاده نامداری و فرزاد حسنی در رسانه های گوناگون و خبرگزاری ها منتشر شد، فرزاد حسنی سیاست سکوت را در پیش گرفت و در برابر مصاحبه های متعددی که آزاده نامداری طی چند روز گذشته انجام داد، هیچ سخنی به زبان نیاورد تا جو بیشتر از این ملتهب نشود.
روز گذشته روزنامه بانی فیلم طی مقاله ای از عصبانیت شدید مدیران صداوسیما از آزاده نامداری بابت گفتگوها و انتشار مطالبی درباره طلاقش از فرزاد حسنی منتشر کرد، به همین دلیل هم هست که طی اخباری که از رسانه های مختلف به گوش می رسد، شنیده می شود خانم مجری پرسروصدای این روزها با رسانه های مختلف تماس هایی برقرار می کند تا جلوی انتشار اخبار بیشتر درباره جدایی اش از فرزاد حسنی را بگیرد.
حالا اما باید دید آیا فرزاد حسنی که روز پنج شنبه ساعت 10 صبح قرار است در این برنامه رادیویی مهمان مهران دوستی گوینده توانمند و محبوب رادیو باشد، سکوت روزهای اخیرش در برابر مصاحبه های تند و تیز آزاده نامداری را خواهد شکست و روی آنتن زنده جواب پرسش های متعدد طرفداران و همسر سابقش را خواهد داد یا خیر؟
به تحلیل خبرنگار تی وی پلاس، حضور فرزاد حسنی در برنامه مهران دوستی، به نوعی پس دادن بازدید اوست که سال گذشته در برنامه رادیویی «چهل سالگی» فرزاد حسنی حضور پیدا کرده بود و برنامه پر مخاطبی را رقم زدند. باید تا روز پنج شنبه صبر کرد تا شاید منتظر افشاگری و شکستن سکوت فرزاد حسنی باشیم. اخبار فرهنگی - ریتم زندگی
رییس مجلس ادامه داد: لذا نظر من را می خواهید واقعا با جابه جایی این چند نفر مشکل حل می شود و فضا آرامتر می شود.
رییس مجلس شورای اسلامی ضمن تشکر از اظهارات وزیر علوم و استیضاح کنندگان که در فضای آرامی سخنان خود را بیان کردند، گفت: آقای فرجی دانا خوب صحبت کرد چرا که در فضای آرام مطالب خود را بیان کرد.
به گزارش ایرنا، علی لاریجانی در پایان اظهارات رضا فرجی دانا وزیر علوم اضافه کرد: چون شما برخی مطالب را اینجا برای من فرستادید و گفتید که فلانی نظر دهد من نوشته های شما را خواندم.
وی با بیان اینکه وزارت اطلاعات غیر از یک نفر بقیه را تایید کرد، اظهار داشت: چون شما مرا حکم قرار دادید، من به آن نکته ای که شما گفتید اشاره می کنم؛ در آن جلسه ای که داشتیم و جمع بندی کردیم، به همه آن موارد پایبند باشیم از جمله یکی از آن موارد این بود که اگر چند نفر از این برادران جا به جا شوند ثلمه ای به عالم اسلام وارد نمی شود و فضا آرامتر می شود.
رییس مجلس ادامه داد: لذا نظر من را می خواهید واقعا با جابه جایی این چند نفر مشکل حل می شود و فضا آرامتر می شود.
لاریجانی افزود: آقای جهانگیری پیغام فرستادند که ما به نظر شما احترام می گذاریم و به آن عمل می کنیم. اخبار سیاسی - ایرنا
اخبار سیاسی - زیباکلام تحلیل کرد (صادق زیباکلام) برنده و بازنده "استیضاح"
یک استاد دانشگاه، برنده استیضاح امروز وزیر علوم را فارغ از نتیجه جلسه رضا فرجی دانا به دلیل ارایه الگوی تازه از اخلاق مداری و تقوای سیاسی معرفی می کند و بازنده این جلسه را هم میانه روهای اصولگرا معرفی می کند.
صادق زیبا کلام با بیان این مطلب در گفتگو با فرارو درباره جلسه امروز استیضاح رضا فرجی دانا گفت: صرف نظر از نتیجه استیضاح وزیر علوم، معتقدم که برنده این جلسه کسی نبود جز آقای فرجی دانا که روش او در این جلسه می تواند الگویی از منش اخلاقی و تقوای سیاسی در جامعه سیاسی ما باشد که روز به روز به انحطاط نزدیک می شود.
وی افزود: قبل از آنکه نتیجه استیضاح و تبعات آن را مورد بررسی قرار دهیم ضرورت دارد به نحوه دفاع آقای فرجی دانا در جلسه استیضاح پرداخت که معتقدم به عنوان یک الگو باید مورد توجه قرار گیرد.
این استاد دانشگاه ادامه داد: اگر هر فرد منصفی جلسه استیضاح وزیر علوم را از همان ابتدا رصد می کرد، قطعا به این نظر و عقیده رسیده است که شیوه ای که آقای فرجی دانا در برخورد با استیضاح کنندگان و مخالفان خود پیش گرفت یک شیوه کاملا اخلاقی بود.
زیباکلام با تاکید بر اینکه آقای فرجی دانا ادب و تقوای سیاسی را در جلسه استیضاح به نمایش گذاشت گفت: هیچ کسی نمی تواند یک جمله و یک کلام از نزدیک به سه ساعت جلسه استیضاح آقای فرجی دانا بیان کند که حاوی طعنه و نیش و توهین به فردی بوده باشد.
وی افزود: آقای فرجی دانا امروز برای دفاع از خود، عملکرد وزارت علوم ظرف این 9 ماه و همکارانش ذره ای از مرز ادب و اخلاق گذر نکردند و با پایبندی به تقوای سیاسی بدون توسل به شیوه هایی که اتفاقا توسط تندروها در 8 سال گذشته مرسوم شده بود یعنی افشاگری، تخریب، تهدید و تطمیع و بسیاری دیگر از روش های غیر اخلاقی، تنها به ارایه آمارهای مستدل و مستند کرد.
این استاد دانشگاه ادامه داد: برخلاف آقای فرجی دانا در این جلسه شاهد بودیم که تندروهای مجلس برای عزل وزیر، بازهم به همان روش و شیوه ای متوسل شدند که انتظار می رفت.
زیباکلام با بیان اینکه تندروها امروز بدون ترس از خدا و ملت به هر ترفندی متوسل شدند تا مانع از ادامه کار فرجی دانا در دولت شوند گفت: از جمله ابزارهای که تندروها در مجلس برای تخریب فرجی دانا، دولت و سیاست های آن در جلسه استیضاح به کار بردند و به آن استناد کردند گزارش های شبکه های بی بی سی، من و تو و ... بود.
این کارشناس مسائل سیاسی افزود: جا دارد که از این نمایندگان سوال شود که اگر این رسانه ها از منظر شما دشمن محسوب می شوند چرا به آن استناد می کنید و ادعاهای آنها را در صحن علنی مجلس باز پخش می کنید اگر نه چرا نسبت به آنها اینقدر حساسیت دارید.
وی ادامه داد: در جلسه استیضاح کاملا «سیاسی» آقای فرجی دانا، با کمال تاسف استیضاح کنندگان به جای بیان حقایق و حفظ ادب و اخلاق و استناد به آمار و ارقام واقعی و عینی تنها به کلی گویی، شعار، اتهام و غوغا سالاری روی آوردند.
زیباکلام با بیان اینکه صحبت هایی که در جلسه امروز توسط استیضاح کنندگان مطرح شد نشان داد تا چه اندازه استنادها و ادعاهای آنها برای استیضاح آقای فرجی دانا بی پایه و اساس است گفت: معلوم نیست که فرار مغزها که نزدیک به 30 سال است یکی از جدی ترین دغدغه های نظام جمهوری اسلامی ایران است چه ارتباطی به وزیری دارد که تنها 9 ماه از حضورش در وزارت علوم می گذرد.
وی ادامه داد: یا واقعا جای تاسف دارد که دغدغه نمایندگان مجلس انتشار نشریات دانشجویی با حداقل 100 نسخه تیراژ در محیط دانشگاه است. آیا واقعا برای نظامی که معتقد است از بالاترین اقتدار برخوردار است یک نشریه دانشجویی 100 نسخه ای می تواند نگران کننده باشد.
این استاد دانشگاه تصریح کرد: بر این اساس صرف نظر از نتیجه استیضاح وزیر علوم، معتقدم که برنده این جلسه کسی نبود جز آقای فرجی دانا که روش او در این جلسه می تواند الگویی از منش اخلاقی و تقوای سیاسی در جامعه سیاسی ما باشد که روز به روز به انحطاط نزدیک می شود.
وی تاکید کرد: اما در مورد رای نیاوردن آقای فرجی دانا در جلسه استیضاح باید عرض کنم که این نتیجه بیش از آنکه پیروزی افراطیون و تندروهای مجلس باشد و بیش از آنکه شکست دولت آقای روحانی باشد در حقیقت شکست اصولگریان معتدل و میانه رو در مجلس بود.
زیباکلام با تاکید بر اینکه شکست فرجی دانا سرآغاز شکست خط اعتدال و میانه روی اصولگریان خواهد بود گفت: امروز دیدیم که در مجلس اصولگرا که که میانه روهای اصولگرا از اکثریت برخوردار هستند، عملا پایداری ها و طرفداران احمدی نژاد سکان هدایت اصولگریان مجلس را به دست گرفته بودند.
وی با بیان اینکه این اتفاق می تواند ضربه های شدیدی را به بدنه اصولگرایی میانه رو وارد کند گفت: به نظر می رسد که پیش روی های روز به روز تندروها در مقابل سکوت میانه روهای مجلس منجر به کاسته شدن قدرت تاثیرگذاری این طیف در مجلس شده است.
این استاد دانشگاه با بیان اینکه قرار گرفتن فرمان هدایت اصولگرایان به دست تندروها و جبهه پایداری در مجلس سم مهلکی برای اصولگریان میانه رو است گفت: از زمانی که طرح استیضاح در مجلس مطرح شد شاهد بودیم که جامعه دانشگاهی، استاتید و دانشجویان چگونه نسبت به تندروی اعلام انزجار کردند. در این شرایط وقتی فرمان اصولگریان در اختیار تندروها قرار بگیرند اصولگرایان میانه رو باید منتظر از دست رفتن پایگاه اجتماعی خود باشند.
وی با تاکید بر اینکه سیاست های اعمالی از سوی فرجی دانا در دانشگاه ها برگشت ناپذیر است گفت: چه بخواهیم چه نخواهیم از 24 خرداد 92 روندی برای خارج کردن دانشگاه از جو امنیتی شروع شده است و این روند برگشت ناپذیر است.
زیباکلام افزود: با حاکم شدن فضای سیاسی خردگرا و اعتدالگرا در دانشگاه ها، فضای بسته سابق باز نمی گردد و چرخی که به حرکت در آمده است با استقبال پرشور دانشجویان، دانشگاهیان، اساتید به حرکت خود ادامه خواهد داد.
وی در ادامه درباره تاثیر این پیروزی بر آینده رویکرد تندروها در قبال دولت گفت: یقین بدانید این آغاز تقابل رسمی و علنی تندروها علیه دولت است. با کاهش قدرت اثرگذاری اصولگریان میانه رو که نمونه اش را با عدم پذیرش حکمیت لاریجانی توسط نمایندگان مجلس شاهد بودیم برای تندروهای مجلس این توهم ایجاد می شود که از قدرت سازماندهی در مجلس برخوردار هستند و از این رو آنها وزرای دیگر را کام استیضاح می کشانند.
این استاد دانشگاه افزود: آنچه مسلم است بزرگترین مشکل تندروها با دولت روحانی سر جامعه مدنی و توسعه سیاسی و فضای باز و آزادی رسانه ای است. اساسا تندروها در مورد مسائلی همچون مسائل اقتصادی و صنعتی و معیشتی مردم دغدغه ای ندارند.
وی در خاتمه گفت: تندروها می خواهند که وزارتخانه های علوم و ارشاد را به دوره قبل از 24 خرداد 92 برگردانند تا سیاست های بسته گذشته در آن اعمال شود. بنابراین آنها سر مست از پیروزی امروز، وزارت ارشاد را در کوتاه مدت و وزارت خارجه را در دراز مدت به منظور توقف روند مذاکرات هسته ای هدف قرار خواهند داد. اخبار سیاسی - فرارو
یکی بود یکی نبود. در زمانهای قدیم یک پادشاهی بود که یک پسری داشت. پسر را گذاشت مکتب تا به سن هفده یا هجده سالگی رسید. بعد پسر گفت من درسی را که می خواستم یاد بگیرم گرفتم. پادشاه چند نفری را با او رد کرد رفتند به شکار. در حین شکار آهویی به نظرشان آمد. جمع شدند گفتند آهو از سر هر کس پرید باید شکارش کند. از قضا آهو دو پا را جفت کرد و خیز برداشت و از سر پسر پادشاه پرید و به تاخت دور شد. پسر پادشاه همراهانش را باز گرداند و خودش دنبال آهو رو در پهـن دشت بیابان شروع کرد به اسب تاختن.
رفت تا دم غروب رسید به جایی دید سیاه چادری زده و آهو رفت زیر سیاه چادر. شاهزاده از اسب پیاده شد و رفت زیر سیاه چادر. دید بله یک دادا (عجوزه - پیر زال) نکره ای زیر چادر نشسته و قلیان می کشد. شاهزاده سلام کرد. دادا گفت: "بفرما!" شاهزاده گفت: "من دنبال آن آهـو هستم که آمد زیر چادر؛ یک روز تمام اسب به دنبال او تاخته ام". دادا گفت: "حالا بنشین خستگی درکن و چای بنوش، قلیان بکش، بعد شکارت را به تو می دهم".
پسر هم نشست و خستگی در کرد و داشت قلیان می کشید که دید یک دختر از پشت چادر آمد که از خوشگلی مثل حوری پری! پسر هوش از سرش رفت و یک دل نه صد دل گرفتار و عاشق دختر شد. دادا گفت: " این هـم آهویی که دنبالش می گشتی".
پسر یک مدتی آنجا ماند و گفت: "من پسر فلان پادشاهـم و اسمم ملک جمشید است و این دختر را می خواهـم. دادا هم یک خرجی به او برید و گفت: "برو این را بیاور، این دختر مال تو". پسر پادشاه برگشت به قصر و حکایت خودش را به پادشاه گفت. اما پادشاه زیر بار نرفت و گفت: "تو کجا و دختر بیابانگرد چادر نشین کجا؟ نه چنین چیزی نمی شود". ملک جمشید هم قهر کرد و چهار پنج روزی لوری (روی یک شانه دراز به دراز افتادن) افتاد توی جل و جا. شاه رفت، ملکه رفت، وزیر رفت، حکیم باشی رفت، هر که رفت ملک جمشید بلند نشد که نشد. آخرش شاه قبول کرد و تهیه سفر دیدند و رفتند طرف سیاه چادر. وقتی رفتند دیدند جا تر است و بچه نیست، و رفته اند.
پسر قدری اینور و آنور گشت و دید نامه ای نوشته و بین دوتا سنگ نهاده که ای پسر! این مادر من ریحانهً جادوست؛ اگر می خواهی دنبالم بیا تا شهر چین و ماچین! پسر نامه را که دید به همراهانش گفت: "شما برگردید که من میخواهم بروم چین و ماچین". آنهان هر چه کردند که از سفر چین و ماچین منصرفش کنند، نشد که نشد. عاقبت همراهان برگشتند و ملک جمشید سوار بر اسب شد و تاخت و تاخت تا پس از یک شبانه روز رسید به یک قلاچه. نگاهی کرد و دید وسط قلاچه سیاه چادری زده اند و جوانی زیر آن نشسته است. رفت و سلام کرد و گفت: "مهمانم!". جوان گفت: "بفرما قدم روی چشم"؛ نشستـند و آن جوان آنطور که باید و شاید مهمانداری کرد و خوابیدند. صبح که شد جوان رو کرد به ملک جمشید و گفت: " ای پسر آیا من شرط مهماندار را تمام و کمال به آوردم یا نه؟" ملک جمشید گفت: "بله، دستت درد نکند، خدا خیرت بدهد". جوان گفت خب حالا من یک شرطی دارم. ملک جمشید گفت شرطت چیست؟ گفت باید با هم گشتی بگیریم.
شاهزاده قبول کرد و پاشدند از صبح تا تنگ غروب با هم گلاویز بودند، تا عاقبت شاهزاده غلبه کرد و حریف را بلند کرد و زد بر زمین. دید که کلاه از سر حریف به زمین افتاد و یک بافه گیس مثل خرمن از زیر کلاه بیرون ریخت. پسر دست بر دست زد و گفت پدرم از گور درآید، مرا بگو می خواهم به شهر چین و ماچین بروم زن بیاورم و از صبح تا به حال تازه یک دختر را زمین زده ام.
خلاصه دردسرتان ندهم، ملک جمشید با دختر نشستند و دختر گفت بختت بیدار بود و الاّ کشته شده بودی. این را گفت و ملک جمشید را برد بالای چاهی که در وسط قلاچه بود. ملک جمشید دید دست کم پانصد جوان را این دختر به زمین زده و کشته و جنازه شان را انداخته توی چاه. دختر گفت ای ملک جمشید بختت بیدار بود که مرا به زمین زدی امّا بدان که نام من نسمان عرب است و با خود عهد کرده بودم که با هیچ کس عروسی نکنم الا با آن کس که پشت مرا به خاک برساند. حالا از این به بعد من کنیز توام و تو هم شوهر و آقای من. ملک جمشید گفت باشد امّا بدان که من یک نامزدی هم دارم که دختر ریحانهً جادوست و باید بروم دنبالش تا شهر چین و ماچین. نسمان عرب گفت مانعی ندارد من هم می آیم.
خلاصه فردای آن روز بلند شدند بارو بندیلشان را بستـند و رفتـند تا رسید به یک قلاچه. چون اسبها خسته بودند، سرشان را بستند توی چراگاه و خودشان هم سر بر زمین نهادند تا چرتی بزنـند. یک کمی که گذشت نسمان عرب سر بلند کرد دید چند نفر از قلعه درآمدند و مجمعه ای ( سینی بزرگی که مجموعه ای از غذاها را در آن می چینند) پر از طعام و کلوچه آوردند و گفتـند: "خانوم این قلعه چل گیس بانوست و هفت برادر نره دیو دارد. چل گیس بانو این غذاها را داد گفت بخورید و تا برادرانم برنگشته اند بروید و الا شما را می کشند. نسمان عرب این را که شنید دست زد زیر مجمعه و غذاها را ریخت و خود مجمعه را هم جلوی چشم فراش ها مثل برگ کاغذ پاره کرد و به کناری انداخت! بعد هم گفت این را ببرید پیش چل گیسو بانو و بگوئید نسمان عرب گفت هر وقت برادرانت آمدند بگو بیایند پیش من تا مثل این مجمعه له و لورده شان کنم. هنوز حرفش تمام نشده بود که نره دیوها به قلاچه برگشتند و از سر کوه نظر انداختند دیدند دو نفر کنار قلاچه هستند. به برادر کوچیکه گفتند برو و آن دو نفر را با اسب هایشان سر ببر و بکن مزه شراب و بیاور. تا نره دیو کوچیکه آمد نسمان عرب بلندش کرد سر دست و چنان زمینش زد که نقه اش در آمد. بعد در یک چشم بر هم زدن سفت و سخت دست و پایش را بست و به کناری انداخت. خلاصه هر هفت نره دیو را یکی پس از دیگری به طناب بست. در تمام این مدّت ملک جمشید در خواب بود. وقتی بیدار شد دید یک تپهً زردی کنارش سبز شده. چشم باز کرد و درست نگاه کرد دید هفت تا نره دیو را با طناب به هم گره داده اند.
نره دیوها به التماس افتادند و گفتند ای ملک جمشید ما را از بند آزاد کن، در مقابل شرط می کنیم که خواهرمان چل گیس بانو را پیش کش تو کنیم. ملک جمشید و نسمان عرب دست و پای دیوها را باز کردند و به اتفاق وارد قلعه شدند. نره دیوها چهار پنج روزی از آنها پذیرایی کردند. بعد ملک جمشید گفت خواهرتان اینجا باشد من می خواهم بروم به شهر چین و ماچین و نامزدم را بیاورم. از آنجا که برگشتم خواهر شما را هم با خود می برم.
این را گفت و از نره دیوها و چل گیسو بانو خداحافظی کرد و با نسمان عرب راه افتاد. رفتند تا رسیدند کنار دریا. یک کشتی بود، خواست حرکت کند. نسمان عرب دست زد لنگر کشتی را گرفت و به ناخدا گفت ما دو نفر را هم باید سوار کنی! ناخدا آنها را سوار کرد. چند روزی هم روی دریا رفتند تا رسیدند به خشکی. از ناخدا و اهل کشتی خداحافظی کردند و پرسان و جویان رفتند تا رسیدند به شهر چین و ماچین. دم دروازه شهر دادائی را دیدند. نسمان عرب رفت جلو و سلام کرد. گفت دادا ما غریبیم و جا می خواهیم. دادا گفت من برای خودتان جا دارم اما برای اسبانتان نه.
نسمان عرب دست زد و یک مشت زر ریخت توی دامن دادا و گفت جائی هم برای اسبان ما فراهم کن. دادا طلاها را که دید چشمش باز شد. ملک جمشد گفت دادا ما آمده ایم سراغ دختر ریحانه جادو. از او خبر داری؟ دادا گفت ای آقا کجای کاری؟ امروز و فردا دختر ریحانه جادو را برای پسر پادشاه چین و ماچین نکاح می کنند. خود من هم پابئی او هستم. ملک جمشید گفت ای دادا اگر کمک کنی که دختر را بدزدیم از مال دنیا بی نیازت می کنم. این را گفت و مشت دیگری زر در دامن او ریخت. دادا گفت باشد، فردا که او را به حمام می برند، شما اگر می توانید او را بدزدید. من هم خبر به دختر ریحانه جادو می برم تا آماده باشد و حواسش را جمع کند.
خلاصه فردا صبح وقتی خواستند عروس را به حمام ببرند رفتند و دختر را از چنگ همراهانش در آوردند. نسمان عرب به ملک جمشید گفت تو دختر را بدر ببر، جنگ شهر با من. ملک جمشید دختر را پشت اسب گذاشت و به تاخت از شهر دور شد. نسمان عرب هم توی شهر افتاد و لشگر چین و ماچین را مثل علف درو کرد و به زمین ریخت و به پشت اسب پرید و به ملک جمشید رسید. تاخت کنان آمدند تا رسیدند لب دریا. در کشتی نشستند و آمدند تا رسید به قلاچه چل گیس بانو. چند روزی هم آنجا مهمان بودند و بعد چل گیس بانو را هم برداشتند و آمدند تا رسید به حوالی شهر خودشان. نسمان عرب گفت ای ملک جمشید الآن چهار پنج سال است که از این شهر در آمدی و معلوم نست پس از تو در اینجا چه گذشته است. آیا پدرت شاه است یا نه؟ مملکت تحت امر او هست یا نه؟ مرده است یا زنده؟ پس شرط احتیاط این است که ما اینجا بمانیم و تو خودت تک و تنها بروی و اگر اوضاع آرام بود خودت سراغ ما بیا. امّا اگر خودت نیامدی و کس دیگری آمد ما می فهمیم که برای تو اتفاقی افتاده است. هر کس غیر از خودت آمد او را می کشیم.
ملک جمشید هم قبول کرد و به تنهایی رفت و وارد شهر شد. به پادشاه خبر دادند که پسرت برگشته. پادشاه دستور داد به پیشواز او رفتند و او را با ساز و دهل وارد کاخ کردند. شاه پسرش را در آغوش کشید و سرگذشت او را در سفر چین و ماچین پرسید. شاهزاده هم هر چه را بر سرش آمده بود همه را از اول تا آخر تعریف کرد. پادشاه از شنیدن سرگذشت پسر و اسم چل گیسو بانو آه از نهادش برآمد، چرا که او از اول عاشق چل گیسو بانو بود اما از ترس برادران نره دیوش نتوانسته بود به او برسد. حالا که دید چل گیسو بانو با پای خودش به شهر او آمده هوس بر عقلش چیره شد و تصمیم گرفت که هر جور شده او را از چنگ پسرش بدر آورد. به همین خاطر وزیرش را صدا زد و گفت ای وزیر بیان و کاری بکن که شر این پسر را یک جوری کم کنیم، بلکه من به وصال چل گیس بانو برسم. وزیر گفت تنها راهش این است که ملک جمشید را بکشیم. پادشاه گفت به چه طریق؟ وزیر گفت با یک کلکی دستهایش را می بندیم و بعد سربه نیستش می کنیم.
ساعتی بعد وزیر پیش ملک جمشید آمد و گفت ای شاهزاده تو زور و قدرتت خیلی زیاد است و در سفر چین و ماچین کارهای زیادی انجام داده ای، امّا برای اینکه کسی در زور و قدرت تو شکّ نکند ما دستهای تو را می بندیم و تو جلوی چشم مردم بندها را پاره کن تا همه زور ترا به چشم ببینند و حکایت سفر چین و ماچین ترا باور کنند. خلاصه ملک جمشید را گول زدند و دستهایش را با چلهً (طناب) شیراز از پشت بستند. امّا او هر کاری کرد نتوانست بندها را پاره کند. از بس سفت بسته بودند.
به دستور شاه ملک جمشید را بردند به بیابان و در آنجا خود شاه چنگ انداخت و جفت چشمهای او را درآورد. ملک جمشید با چشمهای کنده شده همانجا زیر درختی از هوش رفت و شاه و وزیر هم به شهر برگشتند و چند تا از فراشان را فرستادند سراغ چل گیسو بانو. اما هر کس که رفت نسمان عرب او را کشت.
اما بشنوید از ملک جمشید که با چشمهای کنده شده چند ساعتی خونین و مالین همانجا کنار چشمه افتاد تا اینکه کم کم به هوش آمد. از آنجا که بختش بیدار و عمرش به دنیا بود، سیمرغی بالای آن درخت لانه داشت. غروب که شد سیمرغ از آسمان ظاهر شد و آمد و نشست بالای درخت و ملک جمشید را با حال نزار دید. رو کرد به او و گفت ای آدمیزاد چه داری؟ اینجا چه می خواهی؟ چه به سرت آمده؟ ملک جمشید هم تمام سرگذشت خود را برای سیمرغ تعریف کرد.
سیمرغ دلش به حال او سوخت و گفت اگر چشمهایت را داشته باشی من آنها را سر جایش می گذارم و ترا مداوا می کنم. ملک جمشید هم چشمهای کنده شده اش را از زمین برداشت و داد به سیمرغ. سیمرغ آنها را گذاشت زیر زبانش و خیس کرد و بسم الله گفت و آنها را گذاشت توی کاسه چشم ملک جمشید. به حکم خدا ملک جمشید دوباره بینا شد.
چشم باز کرد و دید شب شده است. با خود گفت تا شب است به شهر بروم تا کسی مرا نبیند. این را گفت و از سیمرغ خداحافظی کرد و آمد به شهر. رسید به خانه ای دید چند نفری نشسته اند و گریه و زاری می کنند. وارد شد و سلام کرد و علت گریه شان را پرسید. آنها گفتند قضیه از این قرار است که پادشاه شهر ما پسری داشته که رفته سفر چین و ماچین و سه تا دختر با خودش آورده، پادشاه عاشق یکی از آنها شده و به عشق او پسر خودش را کشته. حالا هر کس می رود دخترها را بیاورد آنها او را می کشند. تا حالا پهلوانان زیادی به جنگ آنها رفته اند اما هیچکدام سالم برنگشته اند. حالا قرعه به نام جوان ما که قاسم خان است افتاده، این است که ما گریه می کنیم و می ترسیم که قاسم خان ما هم کشته شود.
ملک جمشید گفت ای جماعت من می شوم فدائی قاسم خان، فقط لباسهای او را به من بدهید تا به جای او به میدان بروم. اگر کشتند مرا می کشند و اگر هم فتح کردم به اسم قاسم خان فتح می کنم. گفتند خیلی خوب. لباسهای قاسم خان را آوردند دادند به ملک جمشید. صبح که شد ملک جمشید به اسم قاسم خان رفت به میدان. نسمان عرب آمد رفت به گیج او. دید ملک جمشید است. از حال او پرسید؛ گفت پدرم مرا کور کرد اما خدا نجاتم داد. نسمان عرب گفت حالا بگو به پادشاه خبر بدهند که الآن است که قاسم خان نسمان عرب را به زمین بزند. تا پادشاه آمد کلکش را می کنیم.
خلاصه خبر به پادشاه بردند و او آمد و سر تخت نشست به تماشا. نسمان عرب هم شمشیر کشید و سر پادشاه را پراند. مردم از جا کنده شدند. نسمان عرب داد کشید ای جماعت هیچ نترسید و داد و بیداد نکنید. این پسر را که می بینید، پسر پادشاه شما ملک جمشید است. خودتان هم قصه اش را شنیده اید و می دانید که پدرش به عشق چل گیس بانو چه نامردی در حق او کرد. حالا خدا به او کمک کرده و تقاص او را گرفته است. حالا هم پادشاه شما اوست. مردم که حرفهای نسمان عرب را شنیدند آرام گرفتند. ملک جمشید با سه تا دختر به شهر آمد و به پادشاهی رسید.
از مميزات پاكمردان عالم اين است كه انعطاف نمي پذيرند و انحراف نمي جويند. هنگام قدرت و توانايي تحت تأثير و تطميع واقع نمي شوند. هنگام تنگدستي با نان جوين خو مي كنند تا خوان گسترده صاحبان مكنت و ثروت ذائقه آنان را تحريك نكند.
ارباب توقعات نامشروع به اين زمره از مردم روزگار هرگز مراجعه نمي كنند و در مورد آنها به حربه تهديد و تطميع متوسل نمي شوند زيرا خود بهتر مي دانند كه آزادمردان وارسته نه آجيل مي دهند و نه آجيل مي گيرند، معتكف مي شوند ولي منحرف نمي شوند. از قدرت و مقام ظاهري چشم مي پوشند ولي به خواهشهاي نابجا ترتيب اثر نمي دهند.
باري، بحث بر سر آجيل بود. اكنون بايد ديد كه اين آجيل چيست و چگونه در صف مشكل گشايان جاي گرفت كه از آن به صورت ضرب المثل استفاده مي كنند.
از جمله مشاغلي كه تا پايان سلسله قاجاريه نوعي درجه به شمار مي آمد استيفا بود كه شاغل آن را مستوفي مي گفتند. مستوفيان هر كدام در قسمتي از مملكت به كار اشتغال داشته اند. و دخل و خرج و وصول و ايصال عوايد كشور را نظارت مي كرده اند. امور استيفا به تعبير امروزي همان وزارت دارايي است و وزير دارايي در آن عصر و زمان لقب مستوفي الممالك داشت.
اجداد مرحوم حسن مستوفي الممالك از اوايل سلطنت قاجاريه سمت مستوفي گري داشته اند تا آنكه در زمان سلطنت ناصرالدين شاه قاجار اين لقب به ميرزا يوسف و فرزندش ميرزا حسن رسيد.
ميرزا يوسف مستوفي الممالك صدراعظم ناصرالدين شاه بود كه منطقه يوسف آباد واقع در شمال غربي تهران به نام او نامگذاري شده است زيرا منطقه مزبور قبلاً به صورت قلعه و مزرعه از طرف مرحوم ميرزا يوسف مستوفي الممالك آباد شده بود. ميرزا يوسف از رجال و دربارياني بود كه ناصرالدين شاه او را جناب آقا خطاب مي كرد.
مي گويند روزي يكي از وزراي آن دوره حاضر شد مبلغ كلاني به شاه پيشكش بدهد و به جاي ميرزا يوسف مستوفي مشغول كار شود. ناصرالدين شاه در جواب نوشت:
ما يوسف خود نمي فروشيم تو سيم سپيد خود نگهدار
اگرچه ناصرالدين شاه ذوق شعري داشت و گاهگاهي طبع آزمايي مي كرد ولي بايد دانست كه شعر بالا از او نيست بلكه از بايسنقر شاهزاده تيموري است كه در وصف خواننده محبوبش خواجه يوسف اندكاني و در پاسخ برادرش ابراهيم ميرزا تيموري كه خواجه يوسف را از او مطالبه كرده بود سروده است.
يك بار هم حاجي ميرزا حسن خان سپسالار به ناصرالدين شاه نوشت كه ميرزا يوسف و دوستعلي خان معيرالممالك مبالغي به خزانه دولت بدهكارند و چون با مسالمت و مدارا حاضر به تصفيه ديون خود نيستند صلاح در اين است كه براي وصول منال ديوان شدت عمل به خرج داده شود.
ناصرالدين شاه در جواب او به اين شعر از سعدي شيرازي اكتفا كرد:
دوست به دنيا و آخرت نتوان داد صحبت يوسف به از دراهم معدود
حسن مستوفي الممالك كه چهارراه حسن آباد در تهران به نام او نامگذاري شده از رجال نامدار و شريف ايران است كه به علت كمال امانت و صداقت و وطنخواهي به نام آقا معروف بوده و حتي سر سلسله دودمان پهلوي نيز هنگام سلطنت و زمامداري او را آقا خطاب مي كرده است.
مرحوم حسن مستوفي الممالك اهل آشتيان بود و در زمينه نوعدوستي و توجه به ارقاب و بستگان از خود مي گذشت ولي بستگان و نيازمندان را از نظر دور نمي داشت. دوست دانشمندم آقاي علي اكبر كوثري كه خود اهل آشتيان است براي نگارنده حكايت كرد كه چون مرحوم آقا در اواخر عمر و هنگام گوشه نشيني در مضيقه مالي قرار گرفت چند نفر از خاصان و نزديكان خود را كه از آن جمله مرحوم علي اكبر داور بود مأمور كرد بودجه معتدلي منطبق با درآمد حاصله براي زندگي داخلي او تنظيم نمايند.
افراد مزبور پس از مدتي مطالعه و مداقه مبلغ معتنابهي از مقرري و نان خانه را كه مرحوم مستوفي الممالك همه ساله به خويشان و نيازمندان مي داد از ستون خرج حذف كردند و بودجه تعديلي را به نظر آقا رسانيدند. مرحوم مستوفي الممالك پس از مطالعه بودجه تعديلي لبخندي زد و گفت:«اين كار را خودم هم مي توانستم بكنم، مقصود من اين بود كه كاري بكنيد حتي الامكان مقرري و نان خانه خويشان و بستگانم قطع نشود.»
مرحوم مستوفي الممالك از ارديبهشت 1286 تا ارديبهشت 1288 هجري شمسي در شش كابينه سمت وزارت جنگ و ماليه را داشت و از سال 1289 تا خرداد 1306 هجري شمسي ده بار نخست وزير شد كه سه كابينه اخير را در زمان سلطنت رضاشاه پهلوي تشكيل داده بود.
باري، پس از آنكه كابينه قوام السلطنه در پنجم خرداد سال 1301 هجري شمسي استعفا كرد مستوفي الممالك با رأي اكثريت مجلس چهارم و جلب نظر احمدشاه قاجار و رضا خان سردار سپه دولت خود را به شرح زير به مجلس معرفي كرد:
مستوفي الممالك رئيس الوزرا و وزير داخله، سردار سپه وزير جنگ، حاج محتشم السلطنه وزير معارف، ممتازالممالك وزير عدليه، ذكاء الملك فروغي وزير خارجه، نصرالملك وزير ماليه، حاج مخبرالسلطنه وزير فوايد عامه.
در اواخر مجلس بر اثر اختلافات شديدي كه بين نمايندگان مجلس و اعضاي دولت پيش آمد- كه البته بر محور انتخابات دوره پنجم مجلس دور مي زد- نامه اي مبني بر عدم اعتماد نسبت به دولت به امضاي چهل و پنج نفر از نمايندگان مجلس رسيد تا دولت مجبور به استعفا شود ولي مرحوم مستوفي الممالك كه به ريشل اختلاف و بازيهاي پشت پرده كاملاً واقف بود مطلقاً زيربار استعفا نرفت و حرفش اين بود كه:«بايد استيضاح كنند و من جواب بگويم. اگر رأي اعتماد به حد كافي نداشتم كنار بروم زيرا من ميل ندارم مثل قوام السلطنه به صرف رؤيت ورقه امضا شده استعفا بدهم.»
كار اين محاوره و مشاجره به درازا كشيد و بالاخره مرحوم مدرس و عده اي از رفقايش كه در صف مخالفان بودند اجباراً ورقه استيضاح را كه مربوط به رويه دولت نسبت به سياست خارجي بود توسط رييس مجلس به دولت ابلاغ كردند و قرار بر اين شد كه روز شنبه بيست و يكم خرداد سال 1302 شمسي استيضاح به عمل آيد. روز مزبور از طرف ناطقين دو طرف كه مهمترين آنها مدرس و فروغي وزير خارجه بودند بيانات شديداللحني در لفافه تعريض و كنايه ولي با كمال احتياط رد و بدل شد.
عاقبت مرحوم مستوفي الممالك كه دامن خويش را از هر گونه آلودگي منزه مي دانست با كمال ناراحتي پشت تريبون رفت و ضمن نطق تاريخي خويش چنين گفت:«از چندي به اين طرف مشتري زياد براي صحت عمل و اجراي قانون و پاكدامني نمي بينم. هيچ وقت براي رسيدن به مقام تلاش نكرده ام. خوشوقتم كه در اين موقع آقاي مدرس بيش از قصور نسبتي به كابينه نداد و با اطمينان مي گويم كه كابينه اندك قصوري هم در وظيفه نكرده است.
مطالب روشن شد وضعيات امروز طوري است كه مداخله امثال من پيشرفت ندارد. اشخاصي مي خواهند كه آجيلها بخورند و آجيلها بدهند. ايام غيبت مجلس هم ايام بره كشي است. معده من ضعيف است. براي حفظ احترام اكثريت مي روم و استعفاي خودم را خدمت اعليحضرت مي دهم.» و از مجلس خارج شدند و مشيرالدوله مأمور تشكيل كابينه شد.
باري، عبارت نه آجيل مي دهم و نه آجيل مي گيرم از آن تاريخ ضرب المثل گرديده است. منبع:iketab.com
روزی بود ، روزگاری . خیاطی در شهری زندگی می کرد و برای مردم لباس می دوخت . او شاگردی داشت که بسیار با سیلقه بود و دوخت هایش ، مثل استادش خوب و با دوام بود . اما از نظر سرعت به پای استادش نمی رسید . مثلاً لباسی را که استاد در یک هفته می دوخت ، شاگرد در دو هفته
روزی شاگرد به استاد گفت : نمی دانم چرا سرعت کارم به اندازه ی تو نیست . دلم می خواهد بدانم کجای کارم ایراد دارد ؟ استاد گفت : من در کارم رازی دارم که حالا به تو نمی گویم . شاگرد گفت : چرا نمی گویی ؟
استاد گفت : می بینی که مشتری های زیادی داریم و من از تو راضی هستم اما هنوز به تو اطمینان ندارم ، می ترسم که رازم را به تو بگویم ، فوری دکانی رو به روی دکان من باز کنی . آن وقت من تمام مشتری هایم را از دست می دهم . شاگرد سعی می کرد که اطمینان استادش را جلب کند و خوب کار می کرد.
خلاصه روزی ، استاد که خیلی پیر شده بود به شاگردش گفت , حالا که عمر من به پایان می رسد ، می خواهم راز سرعت کارم را به تو بگویم . شاگرد منتظر شنیدن راز بزرگی بود اما استادش گفت : تو نخ دوخت و دوزت را کوتاه نمی گیری . نخ را باید کوتاه کنی تو وقتی سوزنت را نخ می کنی ، نخ بلند انتخاب می کنی و مجبوری که نخ را از لابه لای پارچه ها رد کنی برای همین وقت زیادی تلف می شود .
از آن به بعد هر وقت بخواهند کسی را به همراهی با دیگران و دوری از تند روی دعوت کنند می گویند : نخ را باید کوتاه گرفت منبع:forum.gigapars.com
آدمی دو قلب دارد ! قلبی که از بودن آن با خبر است و قلبی که از حضورش بی خبر. قلبی که از آن با خبر است همان قلبی ست که در سینه می تپد
همان که گاهی می شکند گاهی می گیرد و گاهی می سوزد گاهی سنگ می شود و سخت و سیاه و گاهی هم از دست می رود...
با این دل است که عاشق می شویم با این دل است که دعا می کنیم با همین دل است که نفرین می کنیم و گاهی وقت ها هم کینه می ورزیم...
اما قلب دیگری هم هست.قلبی که از بودنش بی خبریم. این قلب اما در سینه جا نمی شود و به جای اینکه بتپد.....می وزد و می بارد و می گردد و می تابد این قلب نه می شکند نه میسوزد و نه می گیرد سیاه و سنگ هم نمی شود از دست هم نمی رود
زلال است و جاری مثل رود و نسیم و آنقدر سبک است که هیچ وقت هیچ جا نمی ماند بالا می رود و بالا می رود و بین زمین و ملکوت می رقصد
این همان قلب است که وقتی تو نفرین می کنی او دعا می کند وقتی تو بد می گویی و بیزاری او عشق می ورزد وقتی تو می رنجی او می بخشد...
این قلب کار خودش را می کند نه به احساست کاری دارد نه به تعلقت نه به آنچه می گویی نه به آنچه می خواهی . . . . . و آدمها به خاطر همین دوست داشتنی اند به خاطر قلب دیگرشان به خاطر قلبی که از بودنش بی خبرند . ما را دوست دارند بی هیچ علتی!
منبع:kocholo.org
:: موضوعات مرتبط:
داستان های کوتاه،
اجتماعی،
، :: برچسبها:
مطالب جالب و خواندنی ,
درس زندگی ,
مطالب آموزنده ,
مادیات ,
درسهایی از زندگی ,
,
نویسنده : مسعود , مهتاب
تاریخ : سه شنبه 28 مرداد 1393
دستمال کاغذی گرد کردم گذاشتم تو بینی م مامان بزرگم میگه بینیت خون اومده؟ پ نه دیدم از دماغم داره هوا میاد گفتم حتما پنچر شدم فعلا اینو رد کنم که بادم خالی نشه
رفتم مغازه میگم cd دارید؟ میگه خام؟ پ ن پ تنوری باشه با قارچ و پنیر
میگه شما تو خونه همش سه تا بچه این؟ پ ن پ بابام مارو نمونه زده اگه مقرون به صرفه بودیم ایشالله خط تولید انبوه رو راه اندازی بکنه
رفتم داروخونه میگم باند دارین؟ می گه باند پانسمان زخم؟ پ نه پ باند فرودگاه فقط بی زحمت سه بانده باشه
داریم لوازم میزاریم توی ماشین که بریم مسافرت همسایمون می گه به سلامتی تشریف می برید مسافرت؟ پ ن پ ماشینمون بی تابی می کنه اومدیم پیشش زندگی کنیم تنها نباشه
بابام با چکش به جای میخ زده به دستم از درد دو متر رفتم آسمون اومدم پایین تازه می پرسه خورد به دستت؟ پ ن پ یاد گل خداداد عزیزی به استرالیا افتادم دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم عجب گلی بود
تو خیابون با دوستم داشتم راه می رفتم یارو موتوریه گوشیمو از دستم قاپید دوستم گفت گوشیتو دزدید ؟ پ ن پ برد انتی ویروس نصب کنه برام
به داداشم میگم سر رات داری میای یه لیوان ابم بیار بهم می گه تشنته ؟ پ ن پ من آن گلبرگ مغرورم که می میرم ز بی آبی ولی با منت و خواری پی شبنم نمی گردم
رفتم مرغ فروشی به فروشنده می گم بال دارین میگه بال مرغ؟ پ ن پ بال هواپیما چند تا کوچه پایین تر سقوط کردیم می خوام درستش کنم
زنگ زدم عکاسی نوبت بگیرم واسه عکس گرفتن دختره گوشی رو برداشته ، میگم ببخشید خانم امروز وقت خالی کی دارید ؟ میگه واسه عکس گرفتن ؟ پ ن پ واسه اینکه با خونواده خدمت برسیم بعد می خنده میگه 6 وقت داریم بهش میگم قبل از 6 هم کسی نوبت داره ؟ پ ن پ امروز رو کلا واسه همسر آیندم خالی کردم
مانتوش بیشتر شبیه جلیقه آرایششم که شبیه جن شده موهاشم مثل آنشلی قرمز کرده و باید با میکروسکوپ روسریشو دید می گه به نظرت برم بیرون گشت ارشاد می گیرم ؟ پ ن پ می برنت صدا و سیما تو برنامهی زلال احکام به سوالات شرعی مردم پاسخ بدی
به بابام میگم پول بده میگه اونی که دو روز پیش گرفتی چی شد؟ نکنه همشو خرج کردی؟ تا اومدم بگم پـَـ زد تو دهنم نذاشت حرف بزنم من فقط می خواستم بگم پس اندازشون کردم
تو جاده بنزین تمام کردیم وایسادیم کنار جاده 4 لیتری تکون میدیم طرف اومده میگه بنزین تمام کردین ؟
پ نه پ می گیم هورا هورا ما هم از این دبه ها داریم
بهش می گم : زود باش دمپاییتو بده تا سوسکه نرفته میگه : مگه میخوای بکشیش؟ پ نه پ می خوام بدم سوسکه پاش کنه نجس نشه
فامیلمون اومده آکواریومم رو دیده می گه غذای مخصوص بهشون میدی؟ پ نه پ پول تو جیبی میدم بهشون خودشون میرن واسه خودشون غذا می خرن
زنگ زدیم آتش نشانی می گه جایی آتیش گرفته؟ پ نه پ زنگ زدم ببینم امشب خونه ای بیایم مهمونی
از راننده اتوبوس میپرسم چقدر شد؟ می گه 350 بهش 400 تومن دادم می گه یه نفری؟ پ نه پ کل اتوبوس مهمونه من
فرارو- مراسم نکوداشت شیرمحمد اسپندار آخرین دونلی نواز استان سیستان و بلوچستان با اجرای زنده این هنرمند کهنسال برگزار شد.
آیین نکوداشت شیرمحمد اسپندار دونلی نواز سیستان و بلوچستان عصر روز گذشته 18 مرداد 1393 در تالار وحدت برگزار شد.
در این مراسم علی مرادخانی معاون هنری وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، علی اوسط هاشمی استاندار سیستان و بلوچستان و جمعی از مسئولان و چهرههای فرهنگی این استان حضور داشتند.
بخشی از این مراسم نکوداشت رونمایی از کتاب و سیدی آثار شیرمحمد اسپندار بود؛ در این رونمایی 13 تن از مسئولان به روی صحنه آمدند. پس از رونمایی از کتاب و سیدی آثار اسپندار، شیرمحمد اسپندار به روی صحنه آمد تا مسئولان از او قدردانی کنند.
در این قدردانی هر کدام از مسئولان وعدههایی را برای دادن هدیه به اسپندار ارائه کردند. برخی از این وعدهها بدین شرح بود. یک قطعه زمین به متراژ 220 متر در شهر ایرانشهر به استاد اسپندار هدیه میشود. 10 میلیون تومان از سوی مهندس مبارکی مدیرعامل منطقه آزاد چابهار قرار است به شیرمحمد اسپندار داده شود. نشان درجه یک هنر ایران و 5 سکه از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به وی اهدا شد. هدیهای از سوی موسسه هنرمندان پیشکسوت به شیرمحمد اسپندار تقدیم شد.
همچنین برخی از مسئولان اعلام کردند که مبالغی را به عنوان هدیه به شیرمحمد اسپندار خواهند داد.
در پایان این مراسم شیرمحمد اسپندار به اجرای زنده موسیقی پرداخت که با استقبال بسیاری از سوی حاضران در تالار وحدت روبهرو شد. اسپندار در دقایقی با دو نوازنده دیگر همنوازی کرد و دقایقی نیز خودش به تنهایی دونلی نواخت.
در ادامه عکس های امیر پورمند عکاس ایسنا، مسعود ساکی عکاس فارس و نادر رضائیان از مراسم نکوداشت شیرمحمد اسپندار میبینید.
آیا وقتی به سختیهای زندگی برمیخوری شروع به نق زدن میکنی؟! تابحال فکر کردی زندگی بدون بالا و پایینها هیچ معنی ای نداره؟
تا حالا تو عمرت شده از خدا تشکر کنی؟ یا همه اش در حال نق نق کردن بودی که خدایا چرا این رو به من ندادی، خدایا چرا اینطوری شد، خدایا چرا این کار رو واسم نکردی؟
اصلا شده یک روز، فقط یک روز رو به آسمون نگاه کنی و بگی خدایا ازت سپاسگزارم بخاطر این زندگی که به من دادی؟
اصلا تا حالا به این جمله فکر کردی؟ یا دنیا رو همه اش از این دید نگاه می کنی که خدا چه اشتباه بزرگی کرده که من رو وارد زندگی کرده! اصلا من که از خودم اراده ندارم!
کیفیت زندگی شما و داشتن خوشبختی فقط در نگاه شما نسبت به جهان به دست می یاد.
یه جورش اینه که از صبح تا شب نق بزنی، هی بگی : چرا این اینجوریه، چرا اون اینجوریه، چرا مملکت فلانش اینجوریه نوعی دیگر هم هست که می شه شاکر باشی، به جای فکر کردن به چیزهای منفی ، به داشته هات نگاه کنی و از اونها لذت ببرسی
کار زیاد سختی نیست! عمری با این نگاه زندگی کردی و نتیجه اش رو هم همین حالا داری می بینی! یه چند روزی هم با این دید به زندگی نگاه کن!
زندگی سرشار از لحظات خوش و ناخوش است ، آیا زندگی همین لحظات کوچک نیست؟ پس چرا از تک تک آنها به سبک خودمان لذت نبریم؟
افراد متملق و چاپلوس را به این نام و نشان میخوانند و بدین وسیله از آنان و رفتار خفت آمیزشان به زشتی یاد میکنند.
اما ریشه ی تاریخی آن : آنچه که مخصوصا در آشپزان سرخه حصار در زمان ناصرالدین شاه قابل توجه بود و برای شناخت متملقان و چاپلوسان ریاکار که در هر عصر و زمان به شکل و هیاتی خود نمایی میکنند آموزندگی داشت، موضوع سبزی پاک کردن و بادنجان دور قاپ چیدن از طرف وزرا و امرا و رجال قوم بود که با این عمل و رفتار خویش جلافت و بیمزگی در امر تملق و چاپلوسی را تا حد پستی و دنائت طبع میرسانیدند.
کسانیکه در امر طبخ و آشپزی مطلقا چیزی نمیدانستند و کاری از آنها ساخته نبود. این عده که در صدر آنها صدر اعظم قرار داشت دو وظیفه ی مهم و خطیر !! بر عهده داشتند : یکی آنکه چهار زانو بر زمین بنشینند و مثل خدمه های آشپزخانه بادنجان را پوست بکنند. دیگر آنکه این بادنجانها را پس از پخته شدن در دور و اطراف قابهای آش و خورش بچینند.
شادروان عبدالله مستوفی مینویسد : «من خود عکسی از این آشپزان دیده ام که صدر اعظم مشغول پوست کردن بادنجان، و سایرین هریک به کاری مشغول بودند.» این آقایان رجال و بزرگان کشور طوری حساب کار را داشتند که بادنجانها را موقعی که شاه سری به چادر آنها میزد به دور قاب میچیدند و مخصوصا دقت و سلیقه به کار میبردند که بادنجانها را به طرزی زیبا و شاه پسند دور قابها بچینند تا مسرت خاطر ناصرالدین شاه فراهم آید و نسبت به مراتب اخلاص و چاکری آنها اظهار تفقد و عنایت فرماید.
دکتر فورویه طبیب مخصوص ناصرالدین شاه مینویسد: «... اعلیحضرت مرا هم دعوت کرد که در این آشپزان شرکت کنم. من هم اطاعت کردم و در جلوی مقداری بادنجان نشستم و مشغول شدم که این شغل جدید خود را تا آنجا که میتوانم به خوبی انجام دهم. در همین موقع ملیجک به شاه گفت بادنجانهایی که به دست یک نفر فرنگی پوست کنده شود نجس است. شاه امر را به شوخی گذراند و محمد خان پدر ملیجک تمام بادنجانهایی را که من پوست کنده بودم جمع کرد و عمدتا آنها را با نوک کارد بر میچید تا دستش به بادنجانهایی که دست من به آنها خورده بود نخورد. بعد بادنجانها و سینی و کارد را با خود بیرون برد ...»
در هر صورت اصطلاح بادنجان دور قاپ چین از آن تاریخ ناظر بر افراد متملق و چاپلوس گردیده رفته رفته به صورت ضرب المثل درآمده است. منبع:forum.gigapars.com
برای اولین بار در ایران خرید فیلم مراسم جام جهانی 2014 برزیل
فیلم مراسم افتتاحیه جام جهانی با کیفیت HD
فیلم کامل افتتاحیه جام جهانی برزیل
در افتتاحیه جام جهانی فوتبال برزیل در سال 2014 که فستیوالی بسیار زیبا از هنرمندی برترین هنرمندان جهان می باشد مجموعه ای از مراسم و ائین های فرهنگی کشور برزیل به همراه رقص و بازی و نمایش وجود دارد
این مراسم بی نظیر و بی همتا بسیار خوب بیان گر بزرگی و ویژگی های خاص جام جهانی فوتبال می باشد
جام جهاني 2014 برزيل که بيستمين دوره اين رقابتها محسوب ميشود، طي مراسمي باشکوه در ورزشگاه کورينتيانس شهر سائوپائولو آغاز شد تا جشنواره يک ماههي فوتبال جهان آغاز شود.
در اين مراسم افتتاحيه جام جهاني که در حال برگزاري است 600 هنرمند به اجراي نمايش ميپردازند.
شما می توانید این فیلم بی همتا را به 2 صورت از فروشگاه بیتاسل خرید کنید
مجموعه با کیفیت HD به همراه کاور و لیبل اختصاصی
همانند شکل زیر
قیمت : 7500 تومان
خرید فیلم با کیفیت HD بدون کاور اختصای به همراه لیبل ویژه
ایران > سیاست – ممتازنیوز: منابع اطلاعاتی عراق از پیوستن ۱۲۰ تن از اعضای گروهک تروریستی منافقین به گروه تکفیری بعثی داعش در موصل خبر دادند.
به گزارش ایسنا، این منابع در گفتوگو با اشرف نیوز اعلام کردند که تعداد ۱۲۰ تن از اعضای گروهک تروریستی منافقین در کنار گروه موسوم به دولت اسلامی در عراق و شام (داعش) و دیگر بقایای نظام صدام در موصل قرار گرفتهاند و در حالی که لباس رسمی خود را بر تن دارند، با ارتش عراق میجنگند.
به گفته این منابع احتمالا اعضای این گروهک از فرانسه و برخی کشورهای غربی وارد ترکیه و از آنجا وارد موصل شدند.
در همین حال مریم رجوی سرکرده این گروهک تروریستی از نوری مالکی،نخست وزیر قانونی عراق خواست تا از سمتش کنارهگیری کند.
وی در ادامه اقدامات خشن و تروریستی گروهک داعش در عراق را انقلاب و آغازی برای پایان دادن به دولت مالکی توصیف کرد.
This entry passed through the momtaznews.com service — .
به گزارش گروه وبگردی ممتازنیوز: ظهور این شلوارها در ایران بحث و جدل هایی را در یک سال گذشته به همراه داشته است. بخشی از محافظه کاران صفحه ای را در فیس بوک با عنوان “از ساپورت بدم می آید” راه اندازی کرده اند. این افراد معتقدند زنانی که این شلوار را به تن کنند چارچوب های اسلامی را رعایت نمی کنند.
همچنین این عبارت “حمله لشکر ساپورت ها به تهران” رواج بسیاری در میان محافظه کاران ایرانی داشته است.
اما وظیفه مسئولین امر در برخورد با این اپیدمی چگونه باید باشد به عنوان مثال یک چاقو هم می تواند به ما در غذا پختن کمک کند هم در ارتکاب به جرم . حال باید دید که ساپورت اگر تحت کنترل باشد مفید واقع می شود یا مضر.
البته در خوشبینانه ترین حالت می توان گفت که چند سال پیش هم مانتوهای کوتاه رواج یافته بود که به آرامی از سوی استفاده کنندگان کنار گذاشته شد زیرا مُد، زمانی بوجود می آید و مدتی بعد اضمحلال می یابد. رویکرد جوانان و بویژه دختران به استفاده از قلیان را می توان در همین چارچوب تببین کرد. اما آیا این دلیلی برای عدم کنترل این اپیدمی خواهد شد یا لازم است جامعه را با فرهنگ استفاده از این چنین کالاهایی آشنا کنیم چرا که روشنگری و بصیرت دهی در موضوعات مختلف بازخورد بسیار بهتری را در مقابل رفتار قهر آمیز خواهد داشت. پارسال مانتوی کوتاه و قلیان ،امسال ساپورت و سال آینده چیز دیگری دغدغه فرهنگ جامعه ما خواهد بود اینجاست که تبیین و اقدام عملی و تبلیغاتی و فرهنگ سازی گسترده با تمام توان و تجهیزات در راستای اشاعه سبک زندگی اسلامی راه گشا و سدی استوار در برابر سنگ پرانی های فرهنگ های بیگانه خواهد بود.
بیایید کمی خود را مقصر بدانیم و کم کاری و غفلت خودمان را دریچه ورود ناهنجاریهای امروزه به ایران اسلامی بدانیم و برای حفظ فرهنگ و جامعه ای که فرزندانمان در آن پرورش می یابند جسور باشیم.
خواندنی ها و دیدنی ها-من به مدرسه میرفتم تا درس بخوانم،ولی او...
من به مدرسه میرفتم تا درس بخوانم تو به مدرسه میرفتی به تو گفته بودند باید دکتر شوی او هم به مدرسه میرفت اما نمی دانست چرا
من پول تو جیبی ام را هفتگی از پدرم میگرفتم ... تو پول تو جیبی نمی گرفتی همیشه پول در خانه ی شما دم دست بود او هر روز بعد از مدزسه کنار خیابان آدامس میفروخت
معلم گفته بود انشا بنویسید موضوع این بود علم بهتر است یا ثروت
من نوشته بودم علم بهتر است مادرم می گفت با علم می توان به ثروت رسید تو نوشته بودی علم بهتر است شاید پدرت گفته بود تو از ثروت بی نیازی او اما انشا ننوشته بود برگه ی او سفید بود خودکارش روز قبل تمام شده بود
معلم آن روز او را تنبیه کرد بقیه بچه ها به او خندیدند آن روز او برای تمام نداشته هایش گریه کرد هیچ کس نفهمید که او چقدر احساس حقارت کرد خوب معلم نمی دانست او پول خرید یک خودکار را نداشته شاید معلم هم نمی دانست ثروت و علم گاهی به هم گره می خورند گاهی نمی شود بی ثروت از علم چیزی نوشت
من در خانه ای بزرگ می شدم که بهار توی حیاطش بوی پیچ امین الدوله می آمد تو در خانه ای بزرگ می شدی که شب ها در آن بوی دسته گل هایی می پیچید که پدرت برای مادرت می خرید او اما در خانه ای بزرگ می شد که در و دیوارش بوی سیگار و تریاکی را می داد که پدرش می کشید
سال های آخر دبیرستان بود باید آماده می شدیم برای ساختن آینده
من باید بیشتر درس می خواندم دنبال کلاس های تقویتی بودم تو تحصیل در دانشگاه های خارج از کشور برایت آینده ی بهتری را رقم می زد او اما نه انگیزه داشت نه پول، درس را رها کرد و دنبال کار می گشت
روزنامه چاپ شده بود هر کس دنبال چیزی در روزنامه می گشت
من رفتم روزنامه بخرم که اسمم را در صفحه ی قبولی های کنکور جستجو کنم تو رفتی روزنامه بخری تا دنبال آگهی اعزام دانشجو به خارج از کشور بگردی او اما نامش در روزنامه بود روز قبل در یک نزاع خیابانی کسی را کشته بود
من آن روز خوشحال تر از آن بودم که بخواهم به این فکر کنم که کسی کسی را کشته است تو آن روز هم مثل همیشه بعد از دیدن عکس های روزنامه آن را به به کناری انداختی او اما آنجا بود در بین صفحات روزنامه برای اولین بار بود در زندگی اش که این همه به او توجه شده بود !!!
چند سال گذشت وقت گرفتن نتایج بود
من منتظر گرفتن مدارک دانشگاهی ام بودم تو می خواستی با مدرک پزشکی ات برگردی، همان آرزوی دیرینه ی پدرت او اما هر روز منتظر شنیدن صدور حکم اعدامش بود
وقت قضاوت بود جامعه ی ما همیشه قضاوت می کند
من خوشحال بودم که که مرا تحسین می کنند تو به خود می بالیدی که جامعه ات به تو افتخار می کند او شرمسار بود که سرزنش و نفرینش می کنند
زندگی ادامه دارد ... هیچ وقت پایان نمی گیرد ...
من موفقم من میگویم نتیجه ی تلاش خودم است!!! تو خیلی موفقی تو میگویی نتیجه ی پشت کار خودت است!!! او اما زیر مشتی خاک است مردم گفتند مقصر خودش است !!!
من ، تو ، او هیچگاه در کنار هم نبودیم هیچگاه یکدیگر را نشناختیم
اما من و تو اگر به جای او بودیم آخر داستان چگونه بود ؟؟؟!!!
قسمت خواندنی ها و دیدنی ها- 15 درس زندگی که در هیچ مدرسه ای یاد نمی دهند!
15 درس زندگی که در هیچ مدرسه ای یاد نمی دهند
خواندنی ها و دیدنی ها-15 درس زندگی که در هیچ مدرسه ای یاد نمی دهند!
همگی ما همزمان با تحصیل در مدارس ، درسهایی از زندگی نیز می آموزیم که هردوی آنها مهم است .مشکل اصلی این است که زندگی قبل از ما هم جریان داشته و ما را هم مانند دیگران در مسیرش با خود می برد و این در حالی است که ما تازه در ابتدای یادگیری و کسب معلومات لازم برای زندگی هستیم و تنها امیدواریم که روزی به همه ی جوانب دست پیدا کنیم ، پس بطور منطقی دانش ما همیشه عقب تر از زندگی است.
در اینجا به درسهایی از زندگی اشاره کرده ایم که براحتی می توانید از آنها بهره بگیرید :
1- طبق گفته ی Richard Carlson " چیزهای بی ارزش را نچشید " ، این بدان معنی است که خیلی از مردم خود را درگیر استرس و به انجام رساندن کارهای بی ارزش می کنند که در نهایت در مقابل اهداف اصلی زندگی ، هیچ ارزشی ندارند .وقتی آنقدر خود را درگیر این مسائل کوچک می کنیم دیگر جایی برای نیل به آرزوهایمان باقی نگذاشته ایم و از لحظات خود هیچ لذتی نمی بریم.
2- "زندگی غیر قابل پیش بینی است " و ممکن است هر لحظه شما را در شیب و فراز قرار دهد " . فقط بگویید "هرگز" و بعد ببینید چه اتفاقی می افتد . برای مقابله با گره هایی که زندگی در مسیر شما قرار داده است ، تنها با ذهنی باز و خوش بین ، به آنها خوش آمد بگویید !!
3- خسته کننده ترین واژه در هر زبان " من " است . بله تصور این است که تکرار این کلمه اعتماد به نفس را بالا می برد. ولی خوب! بیشتر وقتها همه ی آن چیزیی که در مورد خود با تکرار " من " توضیح و تعریف می کنید، واقعیت ندارد! اینکه یک نفر دائما" از خود و فضایل خود تمجید و تفسیر کند ، بسیار خسته کننده و یکنواخت است . این حالت "خود محوری " است نه "اعتماد به نفس "
4- انسانیت مهم تر از مادیات است:اهمیت روابط اجتماعی بسیار مهم تر از درجات مادی است که هر کدام از ما در مسیر آرزوها به آنها می رسیم. بدون محبت و عشق و حمایت خانواده و دوستان در زندگی ، موفقیت های مادی ، خیلی لذت بخش نخواهد بود. با ایجاد تعادل در ملاک های برتری و ارزش های خود ، از ثبات زندگی بیشتری بهره خواهید برد.
5- به غیر از خودتان ، هیچ کس دیگر نمی تواند شما را راضی کند !رضایت و راحتی ذهن شما تنها به عهده خودتان است ! بله ، روابط اجتماعی ، زندگیمان را پر بار تر می کند ، اما خوب ، شاید این روابط به تنهایی باعث شادکامی و رضایت شما نشود.
:کمالات برای هر شخص زیباست . کلام و اعمال نیک ، به دنبال خود ، اعتماد و اطمینان دوستان را در پی دارد . برای رسیدن به این درجه ، تلاش کنید .
7- بیاموزید که خود ، دیگران و حتی دشمنان خود را ببخشید:انسان جایز الخطاست ، همه ما اشتباه میکنیم ، ولی با کینه توزی و یادآوری صدمات گذشته ، تنها این خودمان هستیم که از زندگی لذت نمی بریم نه دیگران !!
8- "خنده" داروی هر "درد" است . با خوشرویی و تبسم ، دردهای خود را درمان کنید.
9- تغذیه خوب ، استراحت ، ورزش و هوای تازه ، را فراموش نکنید.سلامتی خود را دست کم نگیرید . با رعایت این نکات ، از وضعیت جسمی ایده آل خود ، لذت ببرید .
10-اراده ای مصمم ، شما را به هر چیزی که می خواهید ، می رساند .هرگز تسلیم نشوید و به دنبال رسیدن به آرزوها و اهداف خود تلاش کنید.
11-تلویزیون ، ذهن ما را بیشتر از هر چیزی نابود می کند !از تلویزیون کناره گیری کنید و با ورزش ، مطالعه و یادگیری ، ذهن خود را فعال کنید.
12- شکست را بپذیرید .هر کسی در زندگی ممکن است بارها و بارها شکست بخورد. شکست آموزنده است . به ما یاد می دهد که چطور متواضع باشیم و راه درست تری را برای جبران آن انتخاب کنیم . توماس ادیسون با شکستهای متمادی توانست به هدف خود برسد ، او می گفت :" من شکست نخوردم ، تنها ده ها هزار راه را امتحان کردم که برایم مفید نبود ! و به نتیجه نرسید !"
13- از اشتباهات دیگران درس عبرت بگیرید .یکی از بودائیات پیر چنین می گوید :" یک مرد دانا کسی است که از اشتباهات خود درسی نیک بیاموزد و اما داناتر کسی است که از اشتباهات دیگران درس عبرت بگیرد".
14- از محبت به دیگران دریغ نکنید .زندگی کوتاه است و پایان آن نامعلوم . پس سعی کنید محبت کنید تا محبت ببینید .
15- آنچنان زندگی کنید که گویی روز آخر عمرتان است !!همواره سعی کنید بهترین و مهربان ترین همسر ، رفیق و حتی مهربانترین و بهترین رئیس باشید ، تا زمان وداع با این دنیا به دنیایی زیباتر دست یابیم.
روانشناسان معتقدند«برخورد منفی [دعوا و برخورد خصمانه] بهتر از بینوازشی و نادیده شدن است.
یکی از راههای جدی و اساسی در راه کمال و تعالی انسان ارتباطات اجتماعی است. بسیاری از نیازهای عالی آدمی و شکوفا شدن استعدادها و خلاقیتهای او فقط از طریق تعامل بین فردی اجتماعی تعریف میشود.
ارتباط فرد با آفریننده این نظام، از سویی با رهبران دینی و ملی و از سوی دیگر با تمام جامعه انسانیت، بخصوص با اولویتهای عاطفی مانند: پدر و مادر، خویشان و جامعه همواره برقرار بوده است.
این رابطه با خویشان و اقوام در تمامی ادیان آسمانی و نظریات اجتماعی تاکید شده و در اسلام این پدیده تحت عنوان «صله رحم» مطرح و ضرورت آن در روایات و آیات مورد تاکید قرار گرفته است. پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «سفارش میکنم حاضر و غائب امتم و آنانی که در اصلاب پدران و در رحم مادرانشان هستند تا روز قیامت که، صله رحم کنند اگر چه به فاصله یک سال راه باشد، زیرا صله رحم جزء دین است.» اصول کافی- ج 2 –ص 158.
آثار حفظ روابط خویشاوندی احساس امنیت: حفظ پیوندهای فامیلی میتواند تنها بودن را از شخص گرفته و احساس نماید مورد علاقه و عطوفت دیگران قرار دارد و در نتیجه در کاهش استرس او موثر خواهد بود. در دید و بازدیدها اطمینان مییابد که مورد پذیرش خویشاوندان است و میداند در مواقع بروز ناملایمات از پشتوانه محکم و استواری برخوردار میباشد.
روانشناسان معتقدند«برخورد منفی [دعوا و برخورد خصمانه] بهتر از بینوازشی و نادیده شدن است».در اینصورت توان و مقاومت افراد به تقویت «من» میانجامد و با داشتن «من قوی» مشکلات زندگی کمتر نمود یافته و فشار روانی کاهش مییابد.
این مسئله در مورد افراد سالمند مصداق بیشتری دارد، زیر احساس ناامنی در این افراد بیشتر است و به دلیل عدم قدرت برای ادامه کار و از دست دادن موقعیت اجتماعی، زمینه طرد شدگی و تنهایی برای آنان بیشتر فراهم میشود. بنابراین ارتباط و تعظیم سالخوردگان در کاهش حس ناامنی آنان بسیار موثر است. پیامبر اکرم(ص) میفرمایند: «تجلیل از پیران نوعی تجلیل از خداوند سبحان است.»
احساس ارزش: نیاز به ارزشمندی و عزت نفس یکی دیگر از عوامل موثر در بهداشت روانی فرد در جامعه است. این نیاز فقط در ارتباط با دیگران ارضا میشود. همراهی با جمع به نحو سالم و متعادل برای تعادل روانی و تکامل وجودی ضروری است.
حفظ روابط خویشاوندی به انسان اعتماد به نفس، توانایی و کفایت را القا کرده و او خود را موجودی مفید در دنیا مییابد. در غیر این صورت احساس حقارت و ضعف و یا حس خود بزرگبینی در فرد ایجاد میشود. یعنی شخص یا خود را کم و متزلزل تصور میکند و یا خود مدار و خودنما خواهد شد. هر دوی این قطبهای احساسی نشان دهنده اختلال در درک واقعیات و واکنشهای دیگران نسبت به خود است. روانشناسان معتقدند علت اصلی حس حقارت و خود بزرگ بینی را میتوان در طرد شدن مداوم از طرف اطرافیان دانست که همین مسئله ریشه بسیاری از ناهنجاریهای روانی است.
روابط اجتماعی چون بر اساس احترام متقابل و در فضایی از محبت و علاقه نسبت به یکدیگر صورت میگیرد و طرفین بر مبنای علاقههای عاطفی و فامیلی اقدام به دید و بازدید میکنند و جهت ابراز ارادت و نشان دادن محبت و احترام قلبی که برای طرف مقابل خود قائل هستند دست به چنین عملی میزنند، بنابراین فرد احساس میکند مورد تائید اطرافیان واقع گردیده است. به عبارتی معاشرت باعث میشود فرد در میان خانوادهاش محبوب شود.
با احساس ارزش شخص به دیگران محبت میورزد و به این باور میرسد که میتواند رضایت و خرسندی اطرافیان را فراهم سازد. با توجه به اینکه صلهرحم یک تکلیف همگانی است، بنابراین باعث تامین احساس ارزشمندی و عزت نفس در طرفین میگردد.
همانند سازی : اولین تجربه مهم کودک در همانندسازی معمولا با مادر آغاز میشود و با گذشت زمان با افراد دیگر خانواده و نزدیکان نیز مرتبط شده و روابط عاطفی، اجتماعی او گسترش مییابد و از همین راه «خود ایدهآل» را بر اساس در هم آمیختن این روابط بخصوص با همانند سازی با والدین و اطرافیان همجنس خود بنا مینهد.
کاهش اضطراب اجتماعی [کمرویی ] : اصولا انسان موجودی اجتماعی و نیازمند برقراری ارتباط با دیگران است در صورت قطع ارتباط کامل از مردم، فرد هیچ انگیزهای برای خلق اثر چه در تولید و چه در دنیای علم، صنعت و هنر ندارد. روانشناسان معتقدند، بسیاری از نیازها و استعدادها و خلاقیتهای آدمی فقط از طریق تعامل بین فردی و اجتماعی ارضاء میشود. در این میان کمرویی نوعی توجه غیر عادی و مضطربانه به خویشتن در یک موقعیت اجتماعی که در نتیجه فرد دچار تنش روانی- عضلانی شده و رفتارهای خام و ناسنجیده و واکنشهای نامناسب بروز میکند.که ریشه «اضطراب اجتماعی» دارد تنها از طریق تقویت مهارتهای ارتباطی قابل درمان است. پدران و مادران و نزدیکان به عنوان موثرترین و محبوبترین الگوهای رفتاری در تعلیم و تربیت و تقویت این تکنیکها محسوب میشوند.
جلب حمایتهای اجتماعی : شواهد نشان میدهد که افراد بهرهمند از روابط اجتماعی، سالم تر از افرادی هستند که از این تعاملات اجتماعی محرومند. پژوهشگران در یافتهاند هرچه تماسها و پیوندهای گروهی افراد بیشتر شود عمر آنها طولانی تر خواهد شد.
تعادل روحی، روانی : بنیاد زندگی انسان در اجتماع دو بعد در هم تنیده شده است. اول اینکه هر فردی میخواهد همان گونه که هست و میخواهد باشد مورد تائید و احترام قرار گیرد. دوم اینکه به طور ذاتی و طبیعی همراهان خود را در همان راهی که هستند تائید کند.
دکتر رحمانی کارشناس روانشناسی میگوید: «فرد یاد نمی گیرد که اجتماعی باشد بلکه هست و این را خانواده، خویشان و جامعه شکوفا میکنند. میزان و سطح روابط منوط است به عوامل متعددی،اول اینکه ما یک سری نیازهایی داریم که در تقابل با دیگران شکل میگیرد و از طرف دیگر نیازهای متعدد روانشناختی هست که از طرف دیگران و محیط برآورده میشود و یکی از مولفههای تعریف از خود بر میگردد به تعلق ما به گروه و روابط داخل آن. هرچه سطح روابط عمیق تر و عاطفی باشد طبیعتا از اوضاع روانی رو به رشدی برخوردار خواهیم بود.»
حالا دیگر حتی یک "نگاه چپ" هم برای نزاع خونین کافی است. برخی ناکارآیی هنجارهای اجتماعی را مقصر میدانند و برخی عوامل اقتصادی را در پایین آمدن "حد تحمل" دخیل میدانند. مسئولان سازمان پزشکی قانونی گزارش دادهاند که آمار پروندههای ثبت شده برای نزاع در سه ماهه اول سال جاری خورشیدی ۱۶۵ هزار و ۳۶۵ مورد بوده است. آمار نزاع در مدت مشابه سال ۱۳۹۱ برابر با ۱۶۱ هزار ۵۵۵ مورد بوده است. بدین ترتیب آمار سال ۹۲ افزایش نشان میدهد. کل آمار مربوط به سال ۱۳۹۱ برابر است با ۶۱۷ هزار و ۳۵۸ پرونده ...
بخش اعظم دعواهای خیابانی بدون تشکیل پرونده خاتمه پیدا میکند و طرفین با پادرمیانی مردم از هم جدا میشوند. در کنار این باید به خشونتهای کلامی که درگیری بدنی به دنبال ندارد هم اشاره کرد.
سردار احمدی مقدم، فرمانده نیروی انتظامی، با اعلام این که نزاع در چند سال اخیر افزایش داشته، تاکید کرد: "افزایش نزاع تابع تورم، شرایط جوی و خشکسالی و در برخی از مناطق به علت مشکلات فرهنگی و کاهش آستانه تحمل افزایش یافته است که پیامد این امر بالا رفتن نرخ قتل در کشور است."
اغلب گفته میشود: "مردم به دلایل گوناگون دچار استرس هستند و مشکلات اقتصادی با تمام زیرمجموعههایش یعنی گرانی، بیکاری، زندگی چندشغلی برای تامین هزینهها و موارد بسیاری دیگر به درگیری و دعوا درخیابانها میانجامد." (عکس: دعوا در صف دریافت سبد کالا)
اوضاع نابسامان و بحران اقتصادی میتواند دلیلی بر کاهش تحمل و افزایش دعوا باشد. یافتهها نشان میدهند که در کنار رفاه متوسط، برخورداری نسبی از تامین اجتماعی و همچنین تحصیلات موجب كاهش درگيری میشود.
پرتاب شدن اقشار وسیعی به محدوده فقر و در نتیجه بازماندن کودکان این خانوادهها از تحصیل مرتب و یافتن شغل مناسب میتواند نسلی را تولید کند که گرایش بیشتری به اعمال خشونت در کوچه و خیابان داشته باشد.
حمید قویدل، كارشناس ارشد سازمان امداد و نجات هلال احمر معتقد است: "زور بازو و استفاده از آن برای به كرسی نشاندن و اثبات نظر خود، ویژه جوامع قبیله محور است". وی میافزاید: "تاریخ جامعهشناسی و علوم اجتماعی نشان میدهد رشد و گسترش شهرنشینی و پیدایش جوامع ارگانیكی، استفاده از تعقل و اندیشه برای حل مسایل را نیز به دنبال دارد."
زندگی در کلانشهرها با مشکلات بسیاری همراه است. ترافیک، رفت و آمد، آلودگیهای صوتی و تصویری، انبوه جمعیت و بالاخره در سالهای اخیر آلودگی کلافه کننده هوا. همه اینها باعث شده است تا شهروندان از قدرت تحمل کمتری برخوردار باشند.
اروینگ گُفمان، جامعهشناس کانادایی در مورد عامل تنظیمکنندهی رفتار اجتماعی از واژه "بیاعتنایی محترمانه" استفاده میکند. در محیطهای عمومی همچون مترو، اتوبوس و یا پشت چراغ قرمز در درون اتومبیل، انسانها لحظهای همدیگر را برانداز میکنند و سپس به جایی دیگر خیره میشوند. این رفتار در ایران کاربرد ندارد و حتی "چشم در چشم" شدن نیز عامل دعواهای خونین و حتی قتل میشود.
شناور شدن ارزشهای فرهنگی و ناهمسازی هنجارهای رفتاری در ایران باعث شده که وجه مشترک شهروندان در شکل دادن یک زندگی اجتماعی به سامان مختل شود. این اختلال با بروز کوچکترین عدم تفاهم یا اصطکاک علایق و منافع، خود را در شکل خشونتهای کلامی و فیزیکی بروز میدهد. (عکس: دعوا در صف طرح سلام سینما، روز استفاده رایگان از سینما)
ریشه نزاعهای خیابانی در عدم کنترل خشم و هیجانات لحظهای است. در دهههای گذشته نه تنها هیچکدام از نهادهای آموزشی جامعه (خانواده، مهد کودک، دبستان، دبیرستان) به موضوع کنترل خشم نپرداختهاند، بلکه در روندی معکوس در کل جامعه به خشم و پرخاش دامن زده شده است.
بين "جوان بودن" و شروع نزاع و درگيری رابطه مستقيمی وجود دارد، يعنی تعداد و دفعات نزاع و درگيری رابطه مستقمی با سن و سال افراد دارد. اکثر نزاعهای خیابانی در سن "۱۶ تا ۳۵ سالگی" روی میدهد.
خشونت به احساس ناامنی در درون جامعه دامن میزند. وجود حتی چنین "احساسی" باعث میشود که شهروندان خود را به "سلاح" مجهز کنند. امروزه بسیاری از جوانان ایرانی با خود سلاح سرد و چاقو حمل میکنند که در بسیاری از نزاعهای خیابانی نیز از آن استفاده میشود.
طبق آمار بیش از ۵۰ درصد از قتلهای احساسی و اتفاقی به وسيله سلاح سرد صورت میگیرد. قتلهای احساسی و اتفاقی به قتلهايی گفته میشود که در آن شخص با نقشه قبلی به قتل اقدام نکرده است و دراين موارد اگر فرد قاتل سلاح سرد به همراه نداشت هرگز قتلی انجام نمیشد. باید افزود که طرح ممنوعیت ساخت، حمل و نگهداری و فروش سلاح سرد اکنون سالهاست که در مجلس شورای اسلامی مسکوت مانده است.
این روزها برای خیلی از کارها مجبور هستید در صف بایستید. برای خرید مواد غذایی، نان، تلفن زدن، در مغازههای مختلف، بانک، این روزها هم سبد کالا، و ... به ویژه در این وقت از سال که بیشتر مغازهها در حراج هستند، ممکن است مجبور هستید در صف مغازه مورد علاقهتان منتظر بمانید تا بتوانید لباسی را که چند وقت بود در نظر داشتید با قیمتی مناسب خریداری کنید. اما در این مورد هم مثل سایر جنبههای زندگی، آداب و اصولی را باید رعایت کنید.
1. اگر چند نفر هستید، با گروه به طور کامل در صف قرار گیرید. نباید یک نفر برای کل گروه در صف جا بگیرد. فکر کنید چقدر آزاردهنده خواهد بود اگر پشت سر یک نفر در صف ایستاده باشید و وقتی نزدیک است که نوبتتان شود، یکدفعه گروهی به او ملحق شوند و انتظار شما را طولانیتر کنند. این مسئله مخصوصاً در صفهای اسباببازیها در شهربازی بسیار اتفاق میافتد.
2. بچههایتان را کنترل کنید. وقتی با افراد دیگر در صف وارد گفتگو میشوید، فرزندانتان را فراموش نکنید که به دست و پای بقیه افراد در صف بپیچند و برای خودشان و دیگران ایجاد مشکل کنند.
3. صبور باشید. همه افراد در صف یک وضعیت را دارند. خیلی وقتها بعضی افراد سعی میکنند خودشان را جلو بیندازند اما این کار از فرهنگ به دور است زیرا سایر افراد هم به همان میزان منتظر ماندهاند. همچنین اگر صف بسیار طولانی است، وقتی نوبتتان شد کارتان را سریعتر انجام دهید که به بقیه کسانی که پشت سرتان بودهاند زیاد منتظر نمانند.
4. قبل از اینکه وارد صف شوید (اگر صفی طولانی است)، حتماً قبلاً به توالت بروید که بعد برای انجام این کار بقیه افراد را برای لحظهای صف را ترک کردن اذیت نکنید. شاید به نظرتان مسخره بیاید اما خیلی وقتها اتفاق میافتد. اگر صف را ترک کنید، نمیتوانید انتظار داشته باشید که وقتی دو دقیقه بعد برگشتید جایتان محفوظ مانده باشد.
5. به حریم شخصی دیگران احترام بگذارید. لازم نیست حتماً در صف به نفر جلویی یا پشتی خودتان بچسبید. اینکار موجب آزار دیگران خواهد شد. همچنین اگر سیگار میکشید، وقتی در صف هستید اصلاً وقتش نیست. آن را برای وقتی نگه دارید که از صف بیرون آمدید.
6. مطمئناً یکی از بدترین کارها در مورد صف ایستادن این است که بخواهید نوبتتان را جلو انداخته، یک دفعه خودتان را به جلو صف برسانید و صف را به هم بریزید. به هیچ عنوان اینکار را نکنید.
7. در صف هیچ گاه ادب و نزاکت را فراموش نکرده و همیشه احترام دیگران را نگاه دارید. هل دادن دیگران یکی از مصادیق بارز بی نزاکتی است.
8. هیچگاه به هنگام تشکیل صف بخاطر اینکه جزء نفرات اول باشید، به یکباره هجوم نیاورید و با آرامش اقدام به تشکیل صف کنید.
9. در باجه صندوق مربوط به فروشگاه ها که نوشته شده "مخصوص اقلام کمتر از 5 عدد" عدد مربوطه را رعایت کنید.
بااینکه برای کارهای بسیار زیادی مجبور هستید روزانه در صف بایستید، اما ما ایرانیها به ندرت سعی در اجرای قوانین بالا میکنیم. با اجرای این اصول و قوانین، سعی کنیم به حقوق دیگران احترام بگذاریم.
:: موضوعات مرتبط:
اجتماعی،
، :: برچسبها:
رسم و رسوم ایستادن در صف,
حقوق اجتماعی,
نویسنده : مسعود , مهتاب
تاریخ : سه شنبه 6 اسفند 1392
لطفا تا باز شدن كامل عكسها شكیبا باشید اگر تصاویر برای شما قابل نمایش نیست بر روی لینک موجود در ابتدای ایمیل کلیک کنید
پیست اسکی آبعلی
تالاب میقان اراک
جشنواره آدم برفی در همدان
دیدار تدارکاتی تیم ملی جوانان بانوان و شهرداری بم
خانواده ای خارج از آمار جمعیت ایران
خانواده ای 11 نفره که در منطقه کوهستانی سخت گذر بخش ارم شهرستان دشتستان استان بوشهر بدون شناسنامه و امکانات طبیعی زندگی می کردند، شناسایی شدند.
یک روز با مردم روستای دهرم
دهرم از توابع شهرستان فراشبند در 180کیلومتری جنوب غربی شیراز در استان فارس واقع شده است. شغل اصلی مردم دهرم کشاورزی است که در کنار آن به دامداری و گلیم بافی نیز مشغول می باشند.
:: موضوعات مرتبط:
اجتماعی،
، :: برچسبها:
منتـخبی از چنـد گزارش تصویـری دیدنی در ایران,
آبعلی,
پیست اسکی,
تالاب میقات اراک,
آدم برفی,
همدان,
تیم ملی جوانان,
شهرداری بم,
تدارکاتی,
شهریتان بوشهر,
خارج از آمار,
ارم,
دهرم,
فارس,
نویسنده : مسعود , مهتاب
تاریخ : یک شنبه 27 بهمن 1392
همه مردم در همه جاهای دنیا گرفتار انواع خرافات در زمینه های مختلف هستند. یکی از خرافات مردم اروپا و آمریکا در زمینه خوش شانسی و اقبال در سال جدید است. آنها نیز همچون ما در جشن سال نوی خود به مسایلی فکر می کنند که نسل به نسل تکرار شده است. به طور مثال، ما اعتقاد داریم اولین عیدی که از فردی می گیریم تعیین کننده وضع مالی ما در سال آینده خواهد بود. به خوب یا بد بودن دست طرف اعتقاد داریم. مردم دیگر نقاط جهان هم خرافه های خاص خود را دارند، از شکستن ظرف گرفته تا پریدن از روی موج دریا مواردی هستند که فکر می کنند باعث اقبال در سال جدید خواهد شد.
دانمارک: شکستن ظرف
مردم دانمارک عموما سال نوی خود را با شکستن بشقاب در مقابل خانه دوستانشان آغاز می کنند. هر چه بشقاب های بیشتری در مقابل خانه شما شکسته شود نشان دهنده این است دوستان بیشتری دارید. دانمارکی ها رسم دیگری هم دارند. اینکه روی صندلی بایستند و نیمه شب پایین بپرند تا ارواح خبیثه و شیطانی را از خانه و زندگی خود دور کنند و با شانس بیشتری وارد سال جدید شوند.
اسکاتلند: مهمان ویژه
اسکاتلندی ها اعتقاد دارند، نخستین فردی که نیمه شب از جلوی خانه شما عبور کنند، تعیین کننده شانس و موفقیت شما در سال جدید خواهد بود. امروز این رسم را جشن می گیرند و به آن "اولین قدم" می گویند. آنها به بازدید یکدیگر می روند و غذا، خوراکی یا هدایای کوچکی برای یکدیگر می برند تا سال آینده را با شادی و خوش اقبالی آغاز کنند.
در شهر استونهاون، یکی از شهرهای کشور اسکاتلند، مردهای کیلت پوشیده (دامن های پشمی مردانه اسکاتلند)، در خیابان ها رژه می روند و توپ های آتشین به تیر و دیوارهای پرتاب می کنند تا روح شیطان را بسوزانند تا با آنها وارد سال جدید نشود.
اسپانیا: جادوی میوه ها
در اسپانیا و پرتقال مردم نیمه شب، ۱۲ عدد انگور را روی اعداد ساعت قرار می دهند تا به رسم ۱۲ ماه سال، برکت و شادابی بر زندگی آنها جاری باشد.
برزیل: پریدن از روی موج
در برزیل، مردمی که آمدن سال نو را جشن می گیرند، پس از نیمه شب به دریا می روند و از روی ۷ موج دریا یا اقیانوس می پرند و در هر مرتبه، آرزوی خود برای سال آینده را بیان می کنند. اعتقاد دارند با این کار رویاهای آنها محقق خواهد شد.
روسیه: نوشتن و سوزاندن
روس ها بزرگ ترین آرزوهای خود را روی کاغذ می نویسند. هنگامی که ساعت ۱۲ نیمه شب را نشان داد، آن کاغذ را با شمع می سوزانند و خاکستر آن را داخل لیوان شامپاین خود می ریزند و می نوشند. با این کار اعتقاد دارند آرزوهایشان برآورده خواهد شد.
آلمان: فلز سخت
سنت خرافی آلمانی ها برای اقبال در سال جدید، ذوب کردن سرب است. آنها سرب را در یک قاشق غذاخوری روی شعله مستقیم آتش ذوب می کنند و آن را داخل سطلی پر از آب می ریزند. وقتی فلز سرد شد و شکل گرفت، آن را خارج می کنند و شکل آن را به شانس و اقبال سال آینده خود تشبیه می کنند. شکل قلب یا حلقه نشان دهنده ازدواج هستند. شکل گوسفند نشان دهنده سفر و توپ یا دایره نشانه خوش شانسی است.
یونان: سکه در کیک
یونانی ها در مراسم جشن سال نوی خود و برای خوش اقبالی، کیک ریحان می پزند. یک سکه، منجوق، خنزرپنزر ارزان داخل خمیر آن قرار می دهند. هنگامی که ساعت ۱۲ شب شد، کیک را برش و تکه ای از آن را به هر نفر می دهند. فردی که سکه یا منجوق را پیدا کند، در سال آینده از بقیه خوش شانس تر خواهد بود.
فیلیپین: دایره اقبال
در فیلیپین مردم اعتقاد دارند هر چیز گرد و دایره ای شکل نشانه و نماد برکت و بهروزی است. به همین دلیل، فیلیپینی ها در سال نو میز را با انواع خوراکی ها و میوه های گرد تزئین می کنند.
ژاپن: سوپ نودل سیاه
در ژاپن مردم سال نوی خود را با خوردن سوپ نودل سوبا (نودلی که از آرد گندم سیاه تهیه می شود) آغاز می کنند. بلند بودن رشته ها نودل نمادی از بلندی زندگی و رونق و روزبهی است. ژاپنی ها اعتقاد دارند باید نودل را از ابتدا تا انتها هورت بکشند و هرگز آن را نجوند یا با دندان نصف نکنند.
در گزارشی تازه بر پایه دادههای علمی، مناطق بزرگ شهری جهان از نظر آسیبپذیری در برابر بلاهای طبیعی ردهبندی شدهاند. خطرناکترین مناطق، کلانشهرهای مناطق ساحلی قاره آسیا هستند. نام تهران در میان ده شهر خطرناک جهان است.
رتبه ۱۰: تهران
بر پایهی گزارش شرکت بیمه اتکایی سوییس، سوییس ره (Swiss Re) تهران با ۶ / ۱۵ میلیون جمعیت، دهمین شهر دنیا از نظر آسیبپذیری در برابر بلایای طبیعی است. این شهر بر اساس شاخص "جمعیت بالقوه تحتتاثیر زلزله" ششمین شهر آسیبپذیر جهان به شمار میرود.
رتبه ۹ : لس آنجلس
در این شهر بیش از ۱۶ میلیون انسان در معرض مخاطرات طبیعی و بیش از همه در معرض خطر زلزله قرار دارند. لس آنجلس تنها شهر غیرآسیایی است که از نظر جمعیت بالفوه تحت تاثیر زلزله، در میان ۱۰ شهر آسیبپذیر جهان قرار گرفته است.
رتبه ۸: شانگهای
در چین در منطقهای که در مصب رودخانه یانگ تسه کیانگ واقع شده است، ۷ / ۱۶ میلیون انسان در معرض خطر سیلاب قرار دارند. سیل، بزرگترین خطر برای انسان در سراسر جهان محسوب میشود و در سراسر جهان زندگی ۳۷۹ میلیون انسان را تهدید میکند.
رتبه ۷: کلکته
در سومین شهر بزرگ هند از نظر تراکم جمعیت که بر روی مصب رودخانهی گنگ واقع شده، بزرگترین خطری که جان و زندگی مردم را تهدید میکند خطر سیل است. ۹ / ۱۷ میلیون انسان در معرض خطر سیل قرار دارند.
رتبه ۶: ناگویا
در ناگویا، سومین شهر مهم اقتصادی ژاپن، ۹ / ۲۲ میلیون نفر در معرض خطر زمینلرزه، طوفان و سیل قرار دارند. در گزارش Swiss Re آمده است که رشد و گسترش شهرها خطر آسیبپدیری جمعیت بالقوه تحت تاثیر بلایای طبیعی را بیشتر میکند. بر اساس پیشبینی سازمان ملل متحد تا سال ۲۰۵۰ میلادی بیش از دو سوم جمعیت زمین شهرنشین خواهند بود.
رتبه ۵: جاکارتا
پایتخت اندونزی بر روی مصب رود سیلیونگ در جزیرهی پرجمعیت جاوا واقع شده است. در پرجمعیتترین شهر اندونزی زندگی ۷ / ۲۷ میلیون نفر را خطر زمینلرزه تهدید میکند. سیلاب دومین خطری است که احتمال آن پس از زلزله بسیار بالاست.
رتبه ۴: اوزاکا
در منطقهی پیرامون شهرهای اوزاکا و کوبه در ژاپن مجموعا ۱ / ۳۲ میلیون نفر زندگی میکنند. بزرگترین خطری که این جمعیت را تهدید میکند زمینلرزه است و پس از آن طوفان و سپس خطر سیل.
رتبه ۳: مصب رودخانه مروارید
کلانشهرهای هنگ کنگ، ماکاو و کانتون در پایرود رودخانهی مروارید (Pearl River) واقع شدهاند. در جنوب چین ۵ / ۳۴ میلیون نفر زندگی میکنند که برای آنها طوفان بزرگترین تهدیدکننده در میان فجایع طبیعی به شمار میرود. سیل دیگر بلای طبیعی است که پس از طوفان زندگی مردم این منطقه را تهدید میکند. در سراسر جهان ۱۵۷ میلیون انسان در معرض خطر طوفان قرار دارند.
رتبه ۲: مانیل
مانیل پایتخت فیلیپین در ساحل شرقی خلیج مانیل و در مصب رودخانه پاسیگ واقع شده است. ۶ / ۳۴ میلیون نفر ساکن این شهر و حومهی آن را خطر زمینلرزه تهدید میکند. دومین فاجعهی طبیعی که میتواند زندگی مردم این منطقه را به مخاطره بیندازد، طوفان است و پس از آن خطر سیل.
رتبه ۱: شهرهای توکیو و یوکوهاما
بر پایهی گزارش محققان موسسه شرکت "سوییس ره"، ۱ / ۵۷ میلیون انسان را در این دو شهر مخاطرات طبیعی تهدید میکنند که در این میان خطر زلزله از دیگر فجایع طبیعی بیشتر است.
:: موضوعات مرتبط:
اجتماعی،
، :: برچسبها:
تـهران، در میـان 10 شهر آسیـب پذیـر و خـطرنـاک جـهان,
پایتخت های خطرناک,
فرهنگ نیوز سبک زندگی های مثبت گذشته را در قالب کاریکاتور (کمیک استریپ) با موضوعات مختلف یادآوری و با امروز مقایسه نموده که بسیار جالب و قابل تامل است. اما اگر خاطرتون باشه چند ماه پیش قسمت اول این موضوع رو طی ایمیلی به حضور شما دوستان ارسال کردیم که جهت یادآوری و مرور اون قسمت میتونید به (اینجا) مراجعه کنید. در بخش قبلی به ضعف و قوت های زندگی ها در زمینه های مختلف اعم از مصرف گرایی، کسب و کار، رسم و رسوم، همسایه داری، اخلاق ورزشی و قهرمانی، وضعیت تعلیم و تربیت، ازدواج جوانان، خواستگاری و مجالس عروسی پرداخته شده بود ...
و اینک که قسمت دوم این کمیک استریپ را در ادامه ایمیل خواهید دید به مسائلی چون تجمل گرایی آغاز زندگی مشترک جوانان، تغذیه نسل امروز، نقش حیوانات در زندگی، معماری منازل، حیا و نجابت دختران، غیرت و مردانگی مردان که از جهاتی در گذشته پر رنگ تر و نمایان تر از حال بود اشاره شده که امیدوارم خوشتون بیاد و متوجه ضعف و قوت های زندگی ها در گذشته و حال بشوید.
لطفا تا باز شدن كامل عكسها شكیبا باشید اگر تصاویر برای شما قابل نمایش نیست بر روی لینک موجود در ابتدای ایمیل کلیک کنید
بعد از گذشت بیش از سه دهه از پیروزی انقلاب اسلامی، هر ساله مستنداتی از فرآیند این رخداد عظیم منتشر شده است. عکسهای بجای مانده از دوران انقلاب یکی از گنجینه هایی است که در طی این سالها در کنار سایر اسناد به مرور زمان منتشر شده و نسلهای مختلف را با روحیه ظلم ستیزی مردم ایران در آن دوران آشنا کرده است.
لطفا تا باز شدن كامل عكسها شكیبا باشید اگر تصاویر برای شما قابل نمایش نیست بر روی لینک موجود در ابتدای ایمیل کلیک کنید
منبع:پرشین
:: موضوعات مرتبط:
اجتماعی،
، :: برچسبها:
تصاویری تاریخی از روزهای پیروزی انقلاب 57,
دهه پیروزی انقلاب اسلامی ایران,
دوران انقلاب,
عکس,
در منطقه تحت محاصره نوار غزه در فلسطین از سوی گروه "فتح" یک مراسم عروسی دسته جمعی برگزار شد.
به گزارش عصر ایران در این مراسم 50 زوج غزه ای با هم عقد ازدواج بستند و محمود عباس رییس تشکیلات خودگردان فلسطین برای آنها از طریق ویدئو کنفرانس سخنرانی کرد.
نکته جالب این مراسم لباس مخصوص عروس های این ازدواج دسته جمعی بود. تمامی عروس ها چفیه به سرکرده و از لباس عروس سفید که معمولا لباس عروس مرسوم در بیشتر کشورهای دنیا است، خبری نبود و عروس ها مانتوهای های متحد الشکل مشکی رنگ پوشیده بودند. تصویر زیر یکی از 50 زوج این مراسم است.
“ژنگ شی” ۳۸ ساله چون مطمئن بود زن همسایه با شوهرش رابطه دارد او و دخترش را با ماشین زیر گرفت و هرکس سعی داشت به کمک آنان برود مانع شد
یک زن بعد از اینکه معشوقه همسرش را به همراه دخترش زیر ماشین گرفت با لخت شدن و دراز کشیدن در خیابان سعی کرد تا مانع از رسیدن کمک امداد به آنها شود …
“ژنگ شی” ۳۸ ساله چون مطمئن بود زن همسایه با شوهرش رابطه دارد او و دخترش را با ماشین زیر گرفت و هرکس سعی داشت به کمک آنان برود مانع شد وی حتی برای اینکه جلوی آمبولانسی که یک ساعت و نیم بعد از حادثه قصد انتقال این مجروحین به بیمارستان را داشت نتواند این کار را انجام دهد برهنه شد و جلوی این ماشین امدادی دراز کشید حتی پلیس نتوانست این زن را به زور اسلحه از صحنه دور کند.
دختر ۴ ساله در اثر شدت جراحات وارده بعد از رسیدن به بیمارستان درگذشت و همین مسئله باعث شد این زن به عنوان یک قاتل بازداشت شود و پرونده ای برای این کار به دادگاه ارائه شود. او یک معلم است و خود دارای دو فرزند است. پلیس چین میگوید اگر قتل ثابت شود احتمالا او با مجازات مرگ روبرو خواهد بود.
مهمترین ویژگی این شوخی ها، فراگیری و عمر کوتاه (از مد افتادن سریع) آنهاست. به اضافه اینکه تنوعشان به قدری گسترده است که گاهی نسل های قبلی را هم به وجد می آورد!
کافی است سری به Inbox تلفن همراه تان بزنید، مدتی را در شبکه های اجتماعی گشت و گذار کنید یا کمی به دیالوگ های جوانترها گوش دهید تا جنس شوخی ها دستتان بیاید.
مهمترین ویژگی این شوخی ها، فراگیری و عمر کوتاه (از مد افتادن سریع) آنهاست. به اضافه اینکه تنوعشان به قدری گسترده است که گاهی نسل های قبلی را هم به وجد می آورد!
بزرگان و جملات مهم
داستان با بالا گرفتن تب به اشتراک گذاشتن نقل قول ها در فضای مجازی شروع شد. در ابتدای امر جملات نقل شده واقعی و مستند بودند اما به مرور عده ای انسان ناآگاه هر جمله موثری که به چشمشان می خورد و از راوی آن باخبر نبودند را با ذکر یک اسم و فامیل در انتهای آن، می چسباندند به یکی از بزرگان عرصه های مختلف به این ترتیب پای پروفسور حسابی و مرحوم دکتر شریعتی و کوروش و حسین پناهی فقید و شازده کوچولو به انواع و اقسام جملات بی ربط باز شد. در این بین عده ای انسان خوش ذوق هم طبع نمک فشانی در وجودشان عود کرد و این جریان را دستمایه تولیدات جدید طنازانه شان قرار دادند.
نمونه: اگر شخصی به صورتتان سیلی زد، شما هم سیلی محکمتری به صورتش بزنید. (دکتر حسابی در حالت عصبانیت)
پ نَ پ
همه ما در طول عمرمان حداقل چند ده بار با پرسش هایی که پاسخشان اظهر من الشمس است مواجه شده ایم یا حتی شخصا پرسنده شان بوده ایم. همین سوالات بی معنی یا مسخره رفته رفته تبدیل شدند به پدر پدیده زبانی جذابی (در زمان خودش) به نام «پ ن پ» که به سرعت فضای مجازی و دیجیتال را درنوردید و البته به همان سرعت هم تبش فروکش کرد و ضد جریانش جان گرفت. گرچه هنوز مدل این شوخی ها را می شود در سریال های تلویزیونی و برخی فیلم های سینمایی دنبال کرد.
نمونه: کامپیوترم ویروس گرفته. آنتی ویروسه ازم می پرسه مطمئنی می خوای پاکش کنی؟ می گم پ ن پ، می خوام بزرگش کنم، پیر که شدم عصای دستم باشه!
یکی از آخرین روش های شوخی که همچنان سرپاست و به دلیل استفاده از عناصر تصویری هنوز جای خلاقیت دارد. کسی از تاریخچه آن باخبر نیست، ولی ساز و کار عمومی ترول ها از این قرار است: مجموعه ای از داستانک های طنزآمیز که به صورت کمیک استریپ و از طریق صورتک هایی با قیافه های ثابت (عصبانی، ریلکس، خبیث و ...) روایت می شوند.
ترول ها
یکی از آخرین روش های شوخی که همچنان سرپاست و به دلیل استفاده از عناصر تصویری هنوز جای خلاقیت دارد. کسی از تاریخچه آن باخبر نیست، ولی ساز و کار عمومی ترول ها از این قرار است: مجموعه ای از داستانک های طنزآمیز که به صورت کمیک استریپ و از طریق صورتک هایی با قیافه های ثابت (عصبانی، ریلکس، خبیث و ...) روایت می شوند. این کمیک ها ساختاری ساده دارند و هر کس می تواند نمونه ای از آن را درست کند (در بین آنها نمونه های بسیار بی مزه هم کم نیست و به سلیقه و نمک افراد بستگی دارد). داستانک های «دوین جانسون»
دوین راک جانسون یکی از غولتشن های هالیوود است که سابقه کشتی کج هم دارد. این بابا فیلمی بازی کرد به نام «مسابقه تا کوه جادوگران» که در صحنه ای از آن،حین رانندگی با دختربچه ای که روی صندلی عقب ماشین نشسته بود، به گپ و گفت مشغول بود.
قابلیت های دراماتیک (!) این صحنه به خاطر نوع نگاه جانسون و دخترک، به سرعت توسط کاربران اینترنت کشف و هجو این صحنه به یکی از بامزه ترین شوخی های اینترنتی تبدیل شد؛ آنقدر که شوخی با چهره های آشنای وطنی در نمونه های داخلی آن را می توان یکی از قله های طنز آمیز سال گذشته لقب داد.
غلط نامه
نگاهی هجوآمیز به لغت نامه مرحوم دهخدا. ساز و کار این شوخی ها به این ترتیب است که فرد آفریننده شوخی، کلمه یا عبارتی را انتخاب می کند و با شکستن ساختار و آن تجزیه اش به بخش های مختلف بعضا من درآوری، مفهوم جدید و با نمکی با آن می سازد. این نوع شوخی، ریشه غیرقابل انکاری در شوخی های کلامی نسل های قبلی دارد، ولی چون تصویری شده و هنوز گنجینه خلاقیتش به پایان نرسیده، سرپا مانده.
تا این حد كه به عنوان مثال تقلید از صحنه خروج جولیت بینوش از منزل خالی از وسایل همسر كشته شدهاش و كشیدن دستهایش به دیوار سیمانی خیابان به یكی از واجبات فیلمسازی در این جوانها تبدیل شد و...
نگاه فیلمهای كیشلوفسكی تلخ نیست
نگاهی به یكی از تاثیرگذارترین سهگانهها بر جریان سینمای روشنفكری ایران
دلایل اصلی نگارش این یادداشت دو چیز است. اول یادآوری و ادای احترام به سه فیلم مطرح، مهم و پرطرفدار تاریخ سینما و دیگری نگاهی به جریان سازی آنها بر سینمای داخلی ما. دلیل اول البته شاید با این ایراد مواجه شود كه درباره این سهگانه كه بیش از بیست سال از ساختش میگذرد بسیار نوشته شده و مقالات مفصلی از تحلیلگران و منتقدان در آرشیو مجلات سینمایی وجود دارد. شاید این ایراد و انتقاد وارد باشد، اما هدف از این یادآوری رسیدن از یك معرفی (هرچند با تكرار حرفهای گذشته) به یك نتیجه است. زمانی كه این سهگانه معروف شروع به جریان سازی سینمایی خود در داخل كشور كرد، تحلیلگران در حد و اندازه این جریان به آن پرداختند. اما مهمتر از این جریانسازی بر ظاهر و پیكره سینمای روشنفكری، جریانسازی بر تفكر و نگاه نسل هنوز فیلمساز نشده داخلی بود كه طبیعتا امكان پرداختن به آن وجود نداشت. چرا كه آن نسل، سالها بعد نگاه تاثیر گرفتهشان از این آثار را بروز دادند. با متون ادبی و نمایشی، فیلمهای كوتاه، نقدها و در نهایت فیلمهای بلندشان. پس صحبت از تاثیرگذاری سهگانه كیشلوفسكی بر جریان سینمای روشنفكری ایران به این محدود نمیشود كه فلان فیلم، از فلان صحنه فیلم «آبی»، «قرمز» و یا «سفید» الهام گرفته است.
سه گانه درخشان سینمای مدرن
كریستف كیشلوفسكی، كارگردان نامدار لهستانی خالق این سهگانه مشهور سینمای مدرن است. این سه فیلم عبارتند از: آبی (۱۹۹۳)، سفید (۱۹۹۴) و قرمز (۱۹۹۴) كه هر سه نوشته كیشلوفسكی و كریستوف پیسویچ و با موسیقی متن ساخته آهنگساز سرشناس لهستانی، زبیگنف پرایزنر هستند.
روند تلخ، نگاه پر امید و یك دنیا سوء تفاهم
سه گانه كریستف كیشلوفسكی ظاهرا از سه رنگ پرچم فرانسه الهام گرفته و مفاهیم آزادی، برادری و برابری را تداعی میكند. این رنگها نمادی از مفاهیمی هستند كه در فیلم مطرح میشوند و در مقالات فراوانی به آنها اشاره شده و تفاسیر فراوانی در این خصوص وجود دارد.
اما متاسفانه چیزی كه كمتر به آن اشاره شده است و باعث سوء تفاهم سینمای جشنوارهای یا ظاهرا روشنفكری ما شده است این است كه روند دراماتیك و نیز فضاسازی تلخ و گزنده فیلم به اشتباه به نگاه تلخ كیشلوفسكی تعبیر شده است. در صورتی كه اتفاقا سینمای كیشلوفسكی در این سهگانه، با وجود تمام سیاهیها و مصیبتها، سینمایی به شدت امیدوار و روشن بین است. در حقیقت این سیاهی به هیچ وجه نگاه كارگردان آن هم در مقام یك مولف بزرگ و صاحب سبك نیست و این سوء تفاهم سرآغازی بر چیدن آجرهای كج سینمای روشنفكری شده است.
دلیل اصلی این سوء تفاهم ضعف اصلی دانشكدههای هنری و بهخصوص سینمایی و نیز مراكز و آموزشگاههای سینمایی در آموزش درست ساختار سینمایی است. به این معنی كه اساسا ساختار را به گونهای جلوه میدهند كه برای یافتن آن فقط باید سراغ سینمای موج نو یا فیلمهای برگمان و ویسكونتی رفت و اگر این درك از ساختار سینمایی به درستی به دانشجویان انتقال مییافت اساسا پایان فیلم «آبی» باید بر تلخیهای دراماتیكی كه دقیقا طبق شرایط سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آن روزهای اروپا ترسیم شده بود میچربید. در پایان فیلم «آبی»، امید به آینده (كه میتوان آن را به آینده كشور كارگردان، فرانسه، یا اروپا تعمیم داد) در تصویری كه از جنین گرفته شده است موج میزند. شخصیت زن فیلم كه در طول فیلم بارها به مرز پوچی و نابودی رسیده حالاست كه سعی میكنند موسیقی همسرش را تكمیل كند. چرا كه حالا فرزندی هست كه بتوان برای آیندهاش سرود اتحاد سر داد.
اما در داخل كشور و بر اساس تغییر و تحولات شدید و اساسی نظام سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، نوعی تلخ بینی و سیاه پسندی رایج شد. این سینمای تلخ پسند با تاثیرپذیری از این آثار مهم اكثرا سینمای مدرن اروپا، با یك سوء تفاهم بزرگ روبهرو شد.
شیوه تلخ و جدی این آثار با نگاه تلخ اشتباه گرفته شد و از همین جا نطفه این انحراف در ذهن كه جوانهای سینما دوست بسته شد و این شیوه تلخ كه با نگاه تلخ اشتباه گرفته شد متاسفانه باز هم راهش را كج تر كرد و به تلخ مزاجی این نسل تبدیل شد. به این معنی كه این نسل صرفا نگاه تلخ را در تفكر و آثارشان بروز نمیدادند بلكه در رفتار و شیوه زندگیشان هم بروز پیدا كرد.
جوانانی سیگار به دست، تلخ اندیش، افسرده و گوشهگیر با حرفهای ناامیدانه از زندگی. این جریان، در سالهای ابتدایی ورود لوحهای فشرده و راحتی دسترسی به آثار تاریخ سینما خیلی شدیدتر از گذشته شد. به نحوی كه در سالهای 78 تا 80 به بعد اگر سری به انجمنها و نهادهای مرتبط با جوانان فیلم كوتاه ساز میزدید با انبوهی از این تیپ جوانان روبهرو میشدید.
این شیوه تلخ مزاجی را در رفتار و تفكراتشان پیرامون زندگی به راحتی میشد دید. علاوه بر این با تماشای خیلی از آثار كوتاه این سالها دغدغههایی به چشم میخورند كه اساسا نه مخاطبانشان با آنها ارتباطی برقرار میكنند و نه اصلا سازندگانشان درك درستی از آنها دارند. تا این حد كه به عنوان مثال تقلید از صحنه خروج جولیت بینوش از منزل خالی از وسایل همسر كشته شدهاش و كشیدن دستهایش به دیوار سیمانی خیابان به یكی از واجبات فیلمسازی در این جوانها تبدیل شد و در هر دو اثری كه از آثار كوتاه آن دوره ببینیم قطعا یك فیلم با این حال و هوا پیدا خواهیم كرد.
و همانطور كه گفته شد این مشكل پیش از اینكه به خود این جوانان برگردد به دانشگاهها و مراكز آموزش سینمایی برمی گردد. كه اساتید در ابتدا از آنتونیونی و تاركوفسكی و كیشلوفسكی شروع میكنند و قرار هم نیست از آن پایین تر بیایند. و وقتی هم كه به این جنس سینما میپردازند اطلاعات اشتباه به دانشجوها و یا هنرجویان میدهند. كه در مواجهه با مثلا فیلم «آبی»، به نابودی ارزشها، انسانیت، پوچی، بیارزشی دنیا و امثالهم میپردازند در صورتی كه تمام فیلم در سكانس آخرش خلاصه میشود و آن تصویر جنین كه تكان میخورد و قرار است برایش سمفونی وحدت اجرا شود.
پایان دوران سركشی
اما چند سالیاست این روند رو به نزول است. این را در نقدها، آثار ادبی و فیلمهای همین جوانان میتوان دید. در این سالها فیلمها با سوء تعبیر اثر هنری خوانده نمیشوند و این نكته بسیار مهمی است. موفقیتهای داخلی و خارجی فیلمی همچون «درباره الی» نشان میدهد كه سینمای هنری فعلی قرار نیست با سازوكارهای اشتباه سینمای اصطلاحا جشنوارهای به راه خود ادامه دهد.
در حقیقت این فیلمسازان سینمای شخصی خود را دارند اما تفاوتشان با سینمای به اصطلاح هنری و روشنفكری كه قبلا سراغ داشتیم كه بهطور خاص نامش را سینمای جشنوارهای میگذاریم این است كه سینمای شخصیشان سازگار است با مولفههای اساسی سینما و این دو با هم در تناقض نیستند. نگاه درست به ساختار و مولفههای اساسی سینما باعث میشود تا دیگر شاهد سوءتفاهمات هنری و روشنفكری نباشیم.
در این مطلب 9 موردی را یادآوری کرده اید که هرگز نباید در محل کار به همکاران خود بگویید. هرگز در محل کار این حرفها را نگویید
1 - مبلغ حقوق و خرج های ماهیانه هرگز در مورد حقوق خود با همکاران حرف نزنید. پولی که در می آورید و هزینه هایی که به طور ماهانه برای خانه و زندگی خود دارید، مسایلی هستند که فقط به شما مربوط هستند. صحبت در این زمینه ها فقط باعث برانگیخته شدن حسادت همکاران می شود و ممکن است برایتان گران تمام شود.
2 - جزئیات رابطه عاشقانه یا زندگی مشترک شاید در رابطه عاشقانه خود بسیار خوشحال و خوشبخت باشید یا شاید احساس ناراحتی و بدبختی زیادی داشته باشید. هر چه هست در این رابطه با همکاران خود حرف نزنید. جزئیات رویدادهای زندگی خود را برای دیگران شرح ندهید.
3 - صحبت در مورد عادت های غذایی یا سیگار کشیدن اینکه شما چه می خورید و چه نمی خورید به همکار شما چه ارتباطی می تواند داشته باشد؟ یا مثلا اگر اهل سیگار هستید چرا باید برای او این مساله را توضیح دهید. هر نوع عادت غذایی، سرگرمی یا تفریحی خود را به همکاران نگویید.
4 - عقاید سیاسی در مورد مسایل جامعه، مسایل سیاسی یا مشکلات اقتصادی همهگیر با همکاران خود حرف نزنید اجازه ندهید آنها بدانند شما چه عقاید سیاسی و باورهای اجتماعی دارید. این بحث ها و حرف ها بسیار خطرناک هستند. از صحبت در این رابطه به شدت پرهیز کنید.
5 - عقاید مذهبی عقاید و باورهای مذهبی نیز جزو مسایلی هستند که هرگز نباید در مورد آنها با غریبه ها و به ویژه با همکاران صحبت کرد.
6 - مسخره کردن دیگران همه ما خندیدن و شوخی کردن در محل کار را دوست داریم زیرا بیشتر زمان خود را در این فضا سپری می کنیم. اما شوخی و خنده ما نباید در نتیجه مسخره یا ناراحت کردن یک فرد خاصی باشند. نباید طوری رفتار کنیم که فردی در میان همکاران ناراحت و رنجیده شود.
7 - فعالیت های اجتماعی آنلاین حتی اگر با همکاران خود صمیمیت زیادی احساس می کنید آنها را در شبکه های اجتماعی شخصی خود وارد نکنید. برخی از شبکه های آنلاین همچون لینکداین برای مسایل کاری هستند. اگر دوست دارید همکاران خود را در دنیای مجازی هم داشته باشید، در این اکانت ها اضافه کنید. فعالیت در شبکه هایی همچون فیسبوک شاید باعث شود طرز فکر اطرافیان به شما تغییر کند. یا آنها از خصوصی ترین احساسات یا عکس های شما مطلع شوند.
8 - مسایل پزشکی صحبت کردن در مورد مشکلات پزشکی یا بیماری باعث نمی شود تا همکاران برای شما دلسوزی یا شما را تیمار کنند. پس دلیلی وجود ندارد در مورد بیماری های خود با آنها صحبت کنید. این حرف ها شاید برای آن دستآویزی برای غیبت باشند.
9 - غیبت در مورد همکاران دیگر حتی اگر کارهای همکارتان به نظرتان عجیب و ناراحت کننده است هرگز آن را به زبان نیاورید. هرگز پشت سر او با همکاران دیگران حرف نزنید. غیبت بسیار ناپسند است زیرا علاوه بر تخریب شخصی دیگر، برای خود غیبت کننده نیز عواقب بدی دارد. حرف های شما شاید به گوش آن طرف برسد و این جا است که ناراحتی ها، کدورت ها، بدبینی ها و دشمنی ها آغاز می شوند. اگر از کار کنونی خود راضی نیستید و می خواهید آن را عوض کنید، لازم نیست به همکاران خود بگویید. هر وقت کار مناسب پیدا کردید از آنجا می روید و دلیلی وجود ندارد که آنها را در بوق و کرنا به همه اعلام کنید.
رزومه یک شناسنامه کاری و تحصیلی است که برای ارزیابی صحت دانش، مهارت و سوابق هر جویای کار، در رشتههای مختلف به کارفرما ارائه میشود.
اینکه در یک یا حد اکثر دو صفحه تمام مهارت ها و توانایی های حرفه ای تان را معرفی کنید به نحوی که کارفرما برای ملاقات و مصاحبه با شما ترقیب شود اگر هنر نباشد پس چه نامی می توان بر روی آن گذاشت؟
رزومه یک شناسنامه کاری و تحصیلی است که برای ارزیابی صحت دانش، مهارت و سوابق هر جویای کار، در رشتههای مختلف به کارفرما ارائه میشود. وی نیز برای مطالعه هر رزومه بین ۳۰ ثانیه تا ۱ دقیقه وقت صرف میکند. بنابراین باید آنقدر کوتاه و مفید بنویسید که علاوه بر بیان دقیق و صریح مطالب و مدارک، درعین حال تواناییهای شما نیز مشخص شود.
برای آشنایی بیشتر با نحوه ارسال یک رزومه کاری به الگوی زیر دقت کنید. اصول یک رزومه شامل موارد زیر میشود:
• اطلاعات شخصی
• سوابق تحصیلی
• سوابق شغلی
• مهارتها
• افتخارات
عضویت در انجمنها و گروههای حرفهای
آثار و انتشارات
علایق جنبی
در این بخش هر قسمت نیز برای ارائه توضیحات بیشتر برای کارفرما و مدیرتکمیل میشود که درواقع رزومه شما باید تحت همین الگو نوشته و ارسال شود.
مشخصات فردی
این قسمت طبق الگوی زیر تنها توصیفی اجمالی از وضعیت و شرایط کنونی و محل جغرافیایی شما است که اغلب برای برقراری ارتباط کارفرما با شما و ویژگیهای شخصی تکمیل میشود.
نام :
نام خانوادگی :
شماره تماس :
شماره همراه :
پست الکترونیک : (ایمیل)
تاریخ تولد :
محل تولد :
وضعیت تاهل :
آدرس محل سکونت :
مشخصات تحصیلی :
شما موظفید که در این مرحله بالاترین مدرک تحصیلی و مدارج عالی خود را با ذکر نام دانشگاه و محل اخذ مدرک درج نمایید. برای برخی از کارفرمایان دانشگاه محل تحصیل و برای برخی دیگر، رشته و مهارتهای عملی مورد نظر است. بنابراین هرچه سطح دانش و مهارت شما بالاتر باشد، احتمال موفقیت افزایش مییابد.
سوابق شغلی :
مهمترین بخش رزومههای کاری مربوط به سوابق و مهارتهای اجرایی کارجویان است، به بیان دیگر تفاوتها و ویژگیهای هرفرد دراین بخش مشخص خواهد شد. براساس اولویتهای کاری و سالهای احراز پستهای مختلف باید هرکدام مطابق با همان سال در رزومه نوشته شود. نکته قابل توجه در این قسمت تنوع پستهای کاری است، شاید در نگاه اول مدیر و یا مسئول پذیرش نگاه خویش را به سابقه، سمت و درنهایت محل و نام شرکتی که درآن فعالیت کردهاید معطوف کند. بنابراین مهمترین سمتها را ذکر کنید.
مهارتها
هر مهارتی امتیازی است برای موفقیت و متفاوت نشان دادن تواناییها، این بخش مربوط به تواناییها و آموختههای شماست که طی دوران تحصیل درقبل و یا بعد از دانشگاه کسب کردهاید. مهارتهایی نظیر گذراندن دورههای مختلف آموزشی، کلاسهای زبان، کامپیوتر، الکترونیک و یا هرچیزی که به اشتغال شما کمک کند. این بخش مزیتها و استعدادهای شما را دربرابر دیگران نشان خواهد داد.
افتخارات و علایق
متناسب با استعدادها و تواناییهایی که دارید، میتوانید در رشتهها و مهارتهای مختلف صاحب سبکی جدید شوید. چنین ویژگیهایی جزو امتیازات برتر شما نسبت به متقاضیان دیگر محسوب میشود.
آنچه نباید در رزومه نوشت :
بهتر است تلاش کنید از پر گویی و کش دار کردن موضوع پرهیز کنید.
در رزومه استفاده از جدول و نمودار ممنوع است.
ازفونت های ساد و رایج استفاده کنید استفاده از فونت های فانتزی و غیر مرسوم مناسب نیست.
در رزومه به وجوه تمایز خودتان باسایرین اشاره کنید آنچه همه دارند به کار نمی آید!
متن روزمه بایدخبری باشد از فعل های گذشته و آینده و سبک داستان نویسی خودداری کنید.
از نشانه های کارشکنی و زیرآب زنی در محل کار این است که هرگز به آن ارتقا شغلی که لیاقت آن را دارید، نرسید.
محل کار مجموعه ای از آدم های خوب، بد و زشت است. آدم های خوب که تکلیفشان مشخص است. همکارانی هستند که همیشه و همه جا می توانید به آنها اعتماد کنید. آدم های بد، افرادی هستند که باعث آزار و ناراحتی دیگران می شوند اما خودشان هم نمی دانند چه اشتباهی می کنند. اما آدم های زشت آنهایی هستند که از روی عمد کارشکنی می کنند و می خواهند شر به پا کنند.
از نشانه های کارشکنی و زیرآب زنی در محل کار این است که هرگز به آن ارتقا شغلی که لیاقت آن را دارید، نرسید. یا مدیر همیشه با شما رفتار سرد و بی تفاوتی داشته باشد. یا همکاران دیگر به طور ناگهانی از شما دوری کنند یا شما را در گروه خود راه ندهند. یا ناگهان متوجه رفتار مهربان فردی باشید که همیشه از شما دوری می کرده و رفتار تهاجمی داشته است.
چرا همکار شما سنگ جلوی پایتان می اندازد؟
یکی از دلایل آن این است که بیشتر ادارات و شرکت ها پاداش را فردی و به طور مجزا به کارمندان خود هدیه می کنند. همیشه فردی که بهترین نتیجه را کسب کرده باشد مستحق پاداش است و افرادی که به او در این مسیر کمک کرده اند هیچ پاداش و کمکی دریافت نمی کنند. این باعث ایجاد حالت رقابتی میان کارمندان می شود.
همین حالت باعث می شود تا به محض پیشرفت شما، همکاران از ترس اینکه مورد عنایت مدیر قرار بگیرید و از روی حسادت، جلوی پایتان سنگ اندازی کنند. آنها از توان و استعداد شما می ترسند و سعی می کنند به هر طریقی شده شما را بد و کارهایتان را غلط نشان دهند.
اگر احساس می کنید همکارتان بدخواه شما است و کارشکنی می کند، کارهای زیر را انجام دهید:
هرگز بنا را بر بدبینی نگذارید همه باید همیشه هوشیار و گوش به زنگ باشیم اما این اعتقاد به این مفهوم نیست از همان روز اول به اطرافیان خود بدبین باشیم. اگر همکارتان شما را تحویل نمی گیرد دو حالت دارد: یا بدخواه شما است یا واقعا سرش شلوغ است، حوصله ندارد یا آن روز خسته است.
شک در دل همه انسان ها وجود دارد. اما اگر قرار باشد همیشه به همه بدبین باشیم نمی توانیم با آرامش زندگی کنیم و محل کار هم به جهنم تبدیل می شود. اگر تصور می کنید کسی در حقتان کارشکنی می کند و سعی در بد جلوه دادن شما دارد، اول از این امر مطمئن شوید و سپس اقدامات لازم را انجام دهید.
اعتماد به همکاران سعی کنید با همکاری که به او اعتماد دارید، صحبت کنید. بدون اینکه به کسی تهمت بزنید در مورد احساس خود و مسایلی که می بینید و می شنوید به آنها بگویید و نظرشان را بپرسید. شاید شما کاملا در اشتباه باشید و آنها به شما کمک کنند. البته باید همکار قابل اعتمادتان هم انسان بی غرض و درستی باشد.
گزارش کار روزانه بنویسید هر کاری که انجام می دهید را بنویسید و در اختیار مدیر قرار دهید. به این ترتیب همه چیز کاملا مشخص و واضح است و هیچ کس نمی تواند به شما برچسب کم کاری بزند.
گوش به زنگ باشید اگر رویدادهای مهمی در اطراف شما رخ داد، مثلا قرار بود ارتقا شغلی بگیرید اما نگرفته اید و وظایف و کارهای همکارتان عوض شده است باید کمی شک کنید.کارشکنی و خراب کردن دیگران اصولا با برنامه ریزی کامل و دقیق انجام می شود. بدگویی و غیبت یکی از سلاح های فرد کارشکن است. متاسفانه، غیبت به گونه ای است که موضوع غیبت خودش آخرین فردی است که حرف های دروغین به گوشش می رسند و به همین دلیل هیچ اقدامی برای آن نمی توان انجام داد. اما بهترین پیشگیری برای غیبت این است که همیشه و همه جا گوش به زنگ و هوشیار باشید.
روبه رو شدن با همکار کارشکن هنگامی که مطمئن شدید شما هدف نامردی های همکارتان قرار گرفته اید، حواستان به خود باشد و سعی کنید آرام باشید و لطمه ای به شما وارد نشود. یکی از بهترین روش های حفاظت از خود، خودشیرینی و جلب توجه کردن است. همدردی و همفکری، محرک های بسیار قوی هستند و روش مستقیم برای راحت شدن از شر آنها، دوست شدن با فردی است که در حق شما نامردی می کند و وارد شدن به گروه آنها است.
زیرآب کسی که زیرآب شما را زده را نزنید اگر شک کردید کسی در حال زیرآب زنی شما است، شما با فرهنگ تر و با منطق تر از او باشید. در عوض کار او، زیرآب او را نزنید. همیشه سعی کنید به او کمک کنید و پیشنهادهای سازنده برای شغلش داشته باشید. این باعث می شود تا محل کار شادتر و کم تنش تر باشد. مهم نیست او چه کار می کند. شما بزرگ باشید و منش داشته باشید.
گفتن به مدیر یا سرپرست اگر همه تلاش های شمابی ثمر بود و نتوانستید از عهده کارشکنی ها و زیرآبزنی های همکار خود خلاص شوید، همه چیز را با مدیر یا سرپرست بخش در میان بگذارید.
برای خود حق انتخاب قائل شوید اگر متوجه شدید اوضاع بسیار بد است، بهتر است از آن محیط مسوم رها شوید. انسان های باهوش همیشه در حال آپدیت رزومه کاری و ارتقا موقعیت شغلی خود هستند.