تبادل لینک
هوشمند برای
تبادل لینک
ابتدا ما را با
عنوان
نیازمندی های
پزشکی- ورزشی-
علمی ... و
آدرس injast.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
در چنین مواردی بهتر است خودمان و سایر اطرافیان، مواظب باشیم تا در صورتی که فرزندمان حرف درشتی زد، به هیچ عنوان واکنشی نشان ندهیم تا او واکنش ما را نوعی تحسین و تشویق به حساب نیاورد. گاهی اوقات، بچههای کوچک حرفهای ما بزرگترها را تکرار میکنند؛ حرفهایی که زیاد مناسب سن و سالشان نیست و به نوعی گندهگویی محسوب میشوند؛ اما ممکن است ما در همان لحظه، پاداشهایی مانند خندیدن به بچه داده باشیم. بهتر است بدانید که بچهها متوجه این خنده ما نمیشوند و نمیدانند که ما به خاطر حرف درشتی که او زده خندیدهایم و خنده ما به دلیل تشویقش برای صحبت کردن به این صورت نبوده است. به همین دلیل و از آنجا که بچهها نمیتوانند ارزیابی درستی از موقعیتهای مختلف داشته باشند، ممکن است آن حرف درشت را باز هم تکرار کند و با این کار، ما و سایر اطرافیان احساس کنیم که او بچه بیادبی است یا حدود خودش را نمیداند. در چنین مواردی بهتر است خودمان و سایر اطرافیان، مواظب باشیم تا در صورتی که فرزندمان حرف درشتی زد، به هیچ عنوان واکنشی نشان ندهیم تا او واکنش ما را نوعی تحسین و تشویق به حساب نیاورد. اگر هم که این رفتار در بچهها شکل گرفت، ما باید به نحوی او را متوجه اشتباهش کنیم و بگوییم که اینطور حرف زدن میتواند برایت عواقبی داشته باشد. مثلا به فرزندتان بگویید اگر بازهم اینگونه صحبت کند، نمیتواند برای مدت خاصی برنامه مورد علاقهاش را نگاه کند؛ یا اگر در مهمانی آن حرف را زد، باید برای مدت 10 دقیقه مهمانی را ترک کند. در صورتی که فرزندتان نوع حرف زدنش را اصلاح نکرد و شما در مهمانی بودید، میتوانید او را 10 دقیقه داخل ماشین ببرید و حتما به او بفهمانید که این دوری از مهمانی یا محرومشدن از تماشای برنامه موردعلاقهاش، به دلیل رفتار نادرستش بوده است.
شاید پدر یا مادر بودن بزرگ ترین مسوولیت شما در زندگی باشد و تصور کنید برای اینکه مبادا فرزند شما دچار مشکلی شود باید همه درها را بست و پرده ها را کشید. اما این طرز فکر کاملا اشتباه است. این حمایت بیش از حد و مریضگونه چیزی نیست که خودتان هم از آینده آن خوشحال شوید. با دور نگه داشتن کودکان از واقعیت های زندگی در واقع آنها را از از درس هایی که باید در زندگی یاد بگیرند دور می کنید. برای پرورش فرزندان سالم و قوی می توانید از 7 راهکار زیر استفاده کنید. این روش ها به کودکان کمک می کند تا در بزرگسالی بتوانند بهترین تصمیمات را هنگام مواجهه با مشکلات اجتماعی اتخاذ کنند. به کودک خود قدرت رویارویی با مشکلات را بدهید 1. به کودک خود اجازه دهید خودش باشد این کاملا طبیعی است، چیزهایی در دیگران را دوست داریم که در خودمان هم دوست داریم. متاسفانه در بحث کودکان، برعکس این مساله نیز مصداق دارد: ممکن است با دیدن رفتار یا شخصیتی از دیگران که در خود دوست نداریم، واکنش منفی نشان دهیم. در نتیجه، اغلب اوقات به طور اشتباه تلاش می کنیم تا فرزندان خود را به گونه ای پرورش دهیم که نمونه کوچکی از ما باشند تا بتوانیم بیشتر دوستشان داشته باشیم. وظیفه ما دوست داشتن فرزندانمان بدون هیچ قید و شرط و پذیرفتن رفتارهای متفاوت آنها به عنوان یک انسان کامل و مجزا است. چیزی که شما به عنوان ایراد به آن نگاه می کنید، شاید توانایی خاصی در کودک شما باشد. با از بین بردن ایراد موردنظر، ممکن است تکه تکمیل کننده شخصیت کودک خود را دور ریخته باشید. به طور مثال، اگر کودک شما به دلیل حساس بودن بسیار محتاط است، مکانیسم دفاعی او را با توسل به زور از بین نبرید. به کودک خود به عنوان یک انسان کامل نگاه کنید و اجازه دهید خودش باشد. 2. باور این مطلب که کودک برای مرحله بعد آماده است به خیال خود اغلب اوقات از کودک خود در برابر سختی های زندگی محافظت می کنیم اما آینده نگری ما به تجربه های شخصی ما محدود است. ما نمی توانیم شکست های کودکان خود را پیش بینی کنیم. همچنین، دوست داریم تصور کنیم به طور کامل روی زندگی آنها کنترل داریم. این گفته را هنگام راهنمایی فرزند خود همیشه در ذهن داشته باشید: «هنگامی که دیگران رویاهای شما را از بین می برند، سرنوشت شما را پیش گویی می کنند یا شما را مورد انتقاد قرار می دهند، به خاطر داشته باشید آنها در واقع داستان خود را برای شما تکرار می کنند؛ نه داستان خودتان را.» ما گاهی تلاش می کنیم تا فرزندان خود را عقب نگه داریم زیرا فکر می کنیم آنها به اندازه کافی بالغ و فهمیده نیستند که بتوانند با مسایل زندگی روبه رو شوند. اما این را به خاطر داشته باشید: فرزندان شما درس های لازم برای زندگی را هنگامی که به آن درس ها نیاز داشته باشند، خواهند آموخت. شرایط این را برای آنها می خواهد. آنها به شما نیازی ندارند تا شجاعتشان را بگیرید یا نشان دهید به توانایی های آنها اعتماد ندارید. اگر واقعا توانایی های کمی داشته باشند، مطمئنا خودشان این مساله را خواهند فهمید. هنگامی که نشان می دهید به توانایی های آنها شک دارید، تنها چیزی که یاد می گیرند عدم اعتماد به نفس است. این مشکل نیز یادگیری درس های زندگی را در مراحل بعد برای آنها دشوار می کند. کودکان با سعی و خطا می توانند قابلیت هایی را در خود کشف کنند که شما هرگز به آنها فکر هم نمی کنید. 3. در شرایط سخت به دنبال راه حل های بدون نگرانی باشید همه انسان ها در طول زندگی خود با مشکلاتی روبه رو می شوند و این مساله کاملا نرمال است. اگر تلاش کنید برخلاف این را نشان دهید در واقع کار غیرمنطقی انجام می دهید. تسلیم سرنوشت و ناراحتی شدن نیز بسیار مضر و خطرناک است. ممکن است تصور کنید نگرانی در مورد اتفاق هایی که ممکن است در آینده رخ دهد، شاید ما را در برابر آنها آماده کند. اما هیچ کس نمی تواند آینده را پیشگویی کند. زیبایی این واقعیت در این است که می توانیم فکر و فعالیت های خود را در شرایط سخت کنترل کنیم. به فرزندان خود آرامش و بزرگواری بیاموزید؛ صبوری در برابر مسایلی که نمی توان تغییر داد، شجاعت تغییر مسایلی که از عهده انسان بر می آید و منطقی که بتوانند تفاوت خوب و بد و درست و غلط را تشخیص دهند. به فرزند خود کمک کنید تا درس هایی که در نتیجه تجربیات منفی به دست می آورد را دور بریزد. 4. ارزش قائل شدن برای احساسات فرزند خود همه می دانیم که والدین تحمل ندارند تا فرزندانشان تجربه های منفی و سختی در زندگی خود داشته باشند. اغلب اوقات به آنها می گوییم: «این مساله این قدرها هم بد نبود». یا بدتر از آن، کودکی که خودش ناراحت است را تنبیه می کنند. احساس های بد فرزندان را درک کنید. آنها را در آغوش بگیرید و از آنها بخواهید تا این مساله را فراموش کنند. در اینجا مشکل دخالت و نفوذ به احساسات کودکان پیش می آید: احساسات برای نوع بشر بسیار مفید هستند. شما با احساسات خود می توانید خوب یا بد بودن شرایط و موقعیت ها را درک کنید و تمهیداتی برای بهبود اوضاع بیندیشید. اگر به کودکان خود اجازه ندهید تا اتفاق های اطراف را حس کند، هرگز نمی آموزد چگونه با احساسات خود کنار بیاید و چگونه آنها را هدایت کند. در بیشتر مواقع، کودکانی که اجازه بروز احساسات را ندارند در آینده دچار اعتیادهای روانی همچون مواد مخدر، الکل یا پرخوری می شوند. زیرا وقتی شما حضور ندارید تا آنها را تنبیه یا تشویق کنید، نمی توانند از احساسات خود استفاده کنند. هنگامی که واقعا غمگین یا عصبانی هستیم، آن را با دیگران مطرح می کنیم و آنها درک می کنند. این کار درست و موثر است و به احساسات ما اعتبار می بخشد و باعث آرامش و تخلیه روانی ما می شود. این مساله در مورد کودکان نیز مصداق دارد. اگر هنگام عصبانیت و ناراحتی به آنها اجازه دهیم در مورد مشکل خود صحبت کنند، در نتیجه آن بسیار آرام خواهند شد زیرا می دانند کسی هست که به احساساتشان بها دهد. حتی اگر استرس های آنها کاملا بی منطق باشند نیز برای احساسات فرزند خود ارزش قائل باشید. 5. به فرزند خود اجازه دهید مسوولیت کارهایش را به عهده بگیرد با اینکه در آخر این شما هستید که به داد او می رسید، اما اجازه دهید فرزند شما مسوولیت کارهایش را به عهده بگیرد. این شجاعت را به او بدهید تا پاسخگوی انتخاب ها و اشتباه های خود باشد و برای بهبود یا درست کردن آنها گام بردارد. هنگامی که کودک خودداری را احساس کند، یاد می گیرد تا بر پیشامدهای رفتاری خود کنترل داشته باشد. اگر خیلی کم به فرزند خود اجازه داده اید تا مسوولیت پذیر باشد، کاملا معلوم است که از دیدگاه دیگران در درجه دوم اهمیت قرار داشته باشد. درست برعکس، اگر به او اجازه دهید از اشتباهات خود درس بگیرد در واقع به او فرصت داده اید تا با احساس امنیت بر اساس قدرت و علایق خود فعالیت کند. البته مسلما جالب نیست به کودک خود اجازه دهید بالای میز برود و شلوغ کند و در اینجا باید به او درس هایی بیاموزید. در این حالت او می تواند احساس استقلال را در خود تقویت کند. 6. به فرزندان خود بیاموزید برای خوشحالی چشم به همسالان خود نداشته باشند وقتی کودک شما به سن مدرسه می رسد در مجموعه کوچکی از اجتماع قرار می گیرد. برای بسیاری از کودکان بدشانس، گروهی که با دنیای درونی آنها جور باشد و بتوانند به آنها ملحق شود، وجود ندارد. کودکان باید احساسات قوی در مورد ارزشمندی خود داشته باشند که در مواجهه با نامهربانی ها و بی احساسی دیگران به سرعت ضربه نخورند. فعالیت یا استعدادی که کودک به واسطه آن بتواند خودش را سرگرم کند و از مسایل موجود در مدرسه دور باشد بسیار کمک کننده است. این فعالیت ها می توانند ورزش های انفرادی مثل یوگا، شنا یا دو یا کارهای هنری همچون نقاشی یا موسیقی باشد. به کودک خود اجازه دهید تا به فعالیت هایی روی بیاورد که به او اجازه می دهد استعدادهای درونی خود را شکوفا کند و در دنیای درونی خود غرق شود. این کارها می تواند تا بزرگسالی با او همراه باشد. 7. تغییر تعریف «نظم» از تنبیه تا تعلیم وقتی ما در روش های تربیتی خود به تنبیه متوسل می شویم – از فریاد کشیدن گرفته تا کتک زدن – کودکان ما درس های ناخوشایندی یاد می گیرند. آنها یاد می گیرند مردمی که ما دوستشان داریم قابل اعتماد نیستند و هر لحظه ممکن است از کنترل خارج شوند. آنها یاد می گیرند که می توانند مورد نفرت یا ترک شدن افرادی قرار بگیرند که دوستشان دارند. و یاد می گیرند نمی خواهند در مساله ای گرفتاری شوند. تنبیه به طور کلی بد هم نیست. مثلا اگر کودک شما کار نادرستی انجام داد، برای تنبیه او بهتر است ابتدا احساسات مرتبط با آن اشتباه را مورد خطاب قرار دهید تا به این ترتیب کودک به گوش کردن به درس هایی که به او می دهید، آماده شود. سپس، برای تصحیح رفتار او رفتارهای درست را به او آموزش دهید. به طور مثال: «من می دانم تو عصبانی هستی. خواهر کوچک تو نباید اساب بازی تو را خراب می کرد. من بعدا به حساب او می رسم. اما تو هم نباید برای انتقام اسباب بازی او را خراب می کردی. به جای این کار به یک بالشت مشت می زدی تا عصبانیتت خالی شود.» هنگامی که فرزند شما رفتار ناشایستی از خود نشان داد، سعی کنید رفتارهای جایگزین درست و کنترل داشتن روی رفتار را به او بیاموزید. سعی کنید متوجه شوید چرا فرزندتان آن کار را انجام داده و راه مناسب را به او نشان دهید.
پدر یا مادر بودن یکی از سخت ترین کارهای دنیا است. این شغل، 24 ساعته است و می تواند بسیار خسته کننده باشد. اما مهم است، با همه خستگی نیز مسایلی را رعایت کنید تا به روح، جسم و اعتمادبهنفس فرزندتان لطمه ای وارد نشود. باید طوری او را تربیت و با او رفتار کنید تا در بزرگسالی علاوه بر اینکه مایه افتخار شما شود، خودش نیز در سلامت روحی کامل زندگی کند.
یکی از روش های ارتباطی با کودکان حرف زدن است. اگر بتوانید روش های صحیح حرف زدن خود با کودکان را یاد بگیرید، به طور غیرمستقیم درست حرف زدن را به او نیز می آموزید.
1. غر زدن بسیاری از والدین برای اینکه فرزندشان تکالیفش را درست انجام دهد یا غذایش را کامل بخورد، مدام سر او غر می زنند و اعتراض می کنند. این رفتار به هیچ عنوان مناسب و پاسخگو نیست. بر اساس مجله تایم، این کار باعث می شود تا کودک لج کند و درست برعکس آن را انجام دهد. این مساله همچنین باعث می شود تا فرزند از زمان هایی همچون غذاخوردن فرار و سعی کند خودش را به کاری دیگر مشغول کند.
2. کوتاه پاسخ دادن والدینی که با پاسخ کوتاه فرزند را مجبور می کنند از آنها اطاعت کند، به هیچ عنوان روش درستی برای تربیت کودک خود انتخاب نکرده اند. با گفتن عبارت: «برای اینکه من می گم!» باعث می شوید تا کودک هرگز به چرایی مسایل فکر نکند. قدرت تحلیل و پرسشگرایی را از او می گیرید. یا گفتن عبارتی همچون: «هر چه من می گویم را باید انجام دهی» به این مفهوم است که هیچ احترامی برای فرزند خود قایل نیستید و او نیز در مقابل به شما احترام نخواهد گذاشت. برای تربیت صحیح فرزندان، برای پاسخ به سوالات او زمان بگذارید و با صبر کامل و مرتبط به او پاسخ بدهید.
3. کودکانه رفتار کردن کودکان بسیار باهوش تر از آن هستند که تصور می کنید. لازم نیست صدای خود را کودکانه کنید یا با کلمات خیلی بچهگانه با او حرف بزنید تا به حرف هایتان گوش کنند. کودکان مکالمات مردم با یکدیگر را می شنوند و کودکانه حرف زدن را نوعی اهانت به خود می دانند.
4. مشغول بودن کودکان دوست دارند برای آنها ارزش قایل شوید. به همین دلیل بسیار مهم است واقعا برای آنها ارزش قایل شوید. هنگام صحبت با فرزند خود، گوشی موبایل را کنار بگذارید و با همه حواس به حرف های او گوش فرا دهید. این باعث می شود تا اعتمادبه نفس پیدا کنند و آن حس ارزشمندی که دنبالش هستند را از شما بگیرند.
5. زیاد حرف زدن تحقیقات کارشناسان ثابت کرده است، مغز هر انسانی می تواند در هر مرتبه، به طور متوسط 5 تا 9 موضوع را به خاطر بسپارد. به همین دلیل است که کودکان وقتی بیشتر از ظرفیت خود می شنوند، دیگر تمایلی به گوش کردن ادامه حرف ها ندارند. اگر می خواهید مسایل زیادی به فرزند خود بیاموزید، آن را به چندین بخش کوتاه تقسیم کنید تا نتیجه بهتری داشته باشد.
6. استفاده از واژه های محکوم یا سرزنش کننده هرگز از واژه هایی که باعث ایجاد حس گناه در کودک می شود، استفاده نکنید. کودکان از همان ابتدا حس همدردی ندارند و بسیاری از چیزها را نمی توانند درک کنند. نباید برای اشتباهای که انجام می دهند خیلی آنها را مواخذه و سرزنش کنید.
7. تهدید کردن هدف از بزرگ کردن کودک این نیست که او را مطیع و فرمانبردار خود تربیت کنیم. باید به کودکان فرصت فکر و خطا کردن بدهد. تهدید کردن کودک باعث می شود تا اعتمادبهنفس او از بین برود و در بزرگسالی دچار مشکل بشود.
«من تمام تلاشم را میکنم که پسرم یاد بگیره... اما پدرش همهی تلاشهای من رو به باد میده». «من هزار بار برای دخترم توضیح دادم که... اما وقتی مادرش رعایت نمیکنه، اونم به حرف من گوش نمیده».
وقتی دو نفر با هم ازدواج میکنند، قطعاً در بسیاری از موارد شبیه هم نیستند و مثل هم فکر نمیکنند. آنها ژنتیک متفاوت، تجربیات متفاوت و خانوادههای متفاوت داشتهاند و خلاصه، دو آدم کاملا متفاوتند. اما معمولاً به حدی از پذیرش هم میرسند که تصمیم میگیرند با هم زندگی کنند.
اما وقتی فرد سومی به این رابطه اضافه میشود، آن هم فرد سومی که وظیفهی تربیت او بر عهدهی من است، داستان عوض میشود. آنوقت اختلافها خودشان را نشان میدهند.
آنوقت تصمیمگیری بر سر اینکه کدام نظر، عقیده و ویژگی باید به فرزند آموزش داده شود، چه شیوهی تربیتی باید در پیش گرفته شود، باید محدود شود یا آزاد باشد، باید تمیز باشد یا هرجور دلش خواست لباس بپوشد، حتی اینکه وقتی زمین میخورد، باید او را در آغوش گرفت و نوازش کرد یا بیاعتنا ماند تا یاد بگیرد خودش بلند شود، موضوعات بحثبرانگیز بیپایانی در زندگی مشترک خواهند بود که گاه، طاقتفرسا و بسیار آسیبزا میشوند.
حق با کیست؟ بسیاری از افراد در جلسات مشاوره، انواع کتابها، جلسات آموزشی، جلسات پرسش و پاسخ و برنامههای تلویزیونی به دنبال راهحلی برای پایان دادن به این اختلافنظر همیشگی هستند. اما واقعاً حق با کیست؟ کدام روش درستتر است؟ اغلب آنها این جمله را به کار میبرند: «من همیشه میگم بچه باید... اما پدرش موافق نیست و با من همکاری نمیکنه». «من معتقدم بچه باید... اما مادرش فقط لوسش میکنه».
«من تمام تلاشم را میکنم که پسرم یاد بگیره... اما پدرش همهی تلاشهای من رو به باد میده». «من هزار بار برای دخترم توضیح دادم که... اما وقتی مادرش رعایت نمیکنه، اونم به حرف من گوش نمیده». مثالهای اینچنین فراوانند.
یکی از اتفاقاتی که معمولاً میافتد این است که فرزندان اختلاف بین پدر و مادر را خیلی زودتر از آنچه باور کنید کشف میکنند. متوجه میشوند که در برابر چه رفتارهایی که از آنها سر میزند، پدر و مادر در دو جبهه مخالف هم میایستند و مشغول بحث و نزاع میشوند. وقتی دو جبهه شکل گرفت، هر طرف دیگر فقط به بردن فکر میکند. بنابراین حاضر است هر کاری انجام دهد تا ثابت کند حق با اوست.
برندهشدن به قیمت باج دادن وقتی من بخواهم به هر قیمتی جبههی خودم را نگه دارم، ممکن است بدون اینکه خودم متوجه شوم، باجهایی بدهم. ممکن است برای اینکه فرزندم را در جبههی خودم نگه دارم و به طرف مقابل، پدرش یا مادرش، ثابت کنم که فرزندم هم طرف من است هر بهایی را بپردازم.
در این شرایط کودکان خیلی زود یاد میگیرند که اگر میخواهند چیزی به دست بیاورند، بهتر است والدین در یک جبهه نباشند. آنوقت او طرف کسی را میگیرد که خواستهی او را برآورده کند. فکر نکنید این کار بدجنسی است، در واقع، کودک عمداً این کار را انجام نمیدهد. در فضای خانه این راه را برای برآورده کردن خواستههایش یاد گرفته است. امکان دیگری برای یاد گرفتن یک راه بهتر نداشته و خود والدین همیشه همین راه را جلوی پای او گذاشتهاند.
خبر بد این که این ویژگی رفتاری معمولاً با کودک باقی میماند و او در بزرگسالی هم سعی میکند در بین دوستان، همکاران و حتی خانوادهی همسرش، با همین روش به خواستههایش برسد. فکر کنید چه زندگیای در آینده خواهد داشت و دیگران روی او چه حسابی باز خواهند کرد.
از بین رفتن قدرت والدین در کنترل فرزندان از عواقب دیگر ناهماهنگی بین والدین این است که قدرت آنها در کنترل فرزند کم میشود. اگر پدر میتواند با مادر مخالفت کند و هرچه دلش میخواهد به او بگوید، چرا فرزند نتواند؟ اگر مادر میتواند لجبازی کند و به نظر پدر بیاعتنا باشد، چرا فرزند نتواند؟ وقتی مادر میگوید این کار بد است، اما به نظر پدر بد نیست، پس شاید واقعاً بد نیست و فرزند میتواند آن را انجام دهد.
به علاوه، وقتی مادر مخالف است و پدر مخالف نیست، اگر مادر بخواهد فرزند را تنبیه کند، پدر از او دفاع خواهد کرد. همهی این موارد مجوزهایی هستند برای اینکه فرزندان زیر بار قوانینی که والدین وضع میکنند نرود. آنها یاد میگیرند این خانه قانون مشخصی ندارد و اصلاً دلیلی ندارد که مطابق قوانینی رفتار کرد که یک نفر در خانه وضع کرده.
به همین نسبت، جریمه و تنبیه را وقتی فقط یکی از والدین بخواهد اجرا کند، عملاً اجرا نمیشود. فکر کنید مادر پسرش را از گرفتن پول توجیبی به خاطر دعواکردن در مدرسه محروم کند. وقتی پدر معتقد است که پسر باید بتواند از خودش خوب دفاع کند، یواشکی هم که شده، پولی را که پسرش لازم دارد به او میدهد. فکر کنید پدر دخترش را از بیرون ماندن بعد از مدرسه منع کند، جریمهاش هم محرومیت از اردوی مدرسه باشد، اگر مادر باور داشته باشد که دختر باید آزاد باشد، میتواند اصلاً به پدر نگوید که دخترشان دیر به خانه برمیگردد یا خودش فرم رضایت نامه اردوی مدرسه را پر کند.
موضوع این نیست که کدامیک از والدین درست میگویند، چه قانونی باید باشد و چه قانونی نباید باشد، یا اینکه هر رفتاری چه پیامدی باید داشته باشد. موضوع فقط و فقط پیامدهای ناهماهنگی بین والدین، تاثیر این ناهماهنگی روی فرزندان و در واقع لزوم هماهنگی بین والدین در تربیت فرزندان است.
واقعیت این است که آسیبی که فرزندان از ناهماهنگی والدین میبینند معمولاً بیشتر از آسیبی است که ممکن است از روش تربیتی یکی از والدین ببینند. البته در مواردی که شرایط ویژهای وجود دارد- مثلاً یکی از والدین از اختلال روانی شدیدی رنج میبرد یا اعتیاد دارد و کنترلی روی رفتار خودش ندارد- این موضوع لزوماً صادق نیست. اما در اغلب خانوادهها درست است.
فرض کنید مادری دوست دارد که فرزندش بسیار منظم باشد. مثلاً یاد بگیرد وسایلش را سر جای خودش بگذارد، لباسهایش را کثیف نکند، هیچوقت چیزی را گم نکند یا جا نگذارد، وسایل خانه را کثیف و خراب نکند، اسباببازی و کتابهایش را بیرون از اتاقش روی زمین نریزد و کفشهایش را در جاکفشی بگذارد. مطمئنم که ایدهآل بسیاری از مادران داشتن چنین فرزندی است.
از سوی دیگر، پدر ممکن است خودش هم رعایت این همه نظم را قبول نداشته باشد.
پدری را تصور کنید که همیشه با غرغر مادر کتش را آویزان میکند، همیشه در حال گشتن به دنبال کلیدهایش است و بارها و بارها به دلیل اینکه روزنامههایش روی میز ناهارخوری افتادهاند یا اینکه کیف پول کثیفش را روی میز آشپزخانه گذاشته که جای مواد غذایی است با مادر وارد مشاجره شده است.
پدر احساس میکند به فرزندش و در واقع خودش سخت گرفته میشود و بچه باید آزادتر از این حرفها باشد. مادر اما دوست ندارد فرزندش مثل پدرش بار بیاید و از همین حالا میخواهد به او نظم و ترتیب را یاد بدهد، اما شاکی است که پدر با او همکاری نمیکند. کدامشان درست میگویند؟ حق با کیست؟ مطمئنم نظرهای متفاوتی در این مورد وجود دارد. موضوع همیشه درست و غلط بودن نیست. آنچه در ضمن اتفاق میافتد فرزندی است که ناظر این مشاجرات و اختلافنظرها است. این فرزند میتواند دچار استرس و اضطراب شود، یاد بگیرد در این مشاجرات باج بگیرد و به خواستههایش برسد، یاد بگیرد نافرمانی کند و ارتباط خوبی با والدین خود نداشته باشد. حالا خودتان به این سوال پاسخ دهید: اینکه فرزند این خانواده فرد منظمی بشود، یا برعکس، زیاد نظم را رعایت نکند بدتر است یا عواقبی که ناهماهنگی والدین به دنبال خواهد داشت؟
چه باید کرد؟ خب حالا که عواقب ناهماهنگی بین شیوههای تربیتی پدر و مادر را دانستید، بهتر است راهکارهای بهتر هماهنگ شدن را هم بیاموزید.
1- تربیت فرزند و نفع او را از باقی موارد جدا کنید: معمولاً اولین قدم این است که اصلاً والدین بخواهند به این هماهنگی برسند. گاهی، لجبازیها و خشمهایی که برسر موضوعات دیگر دارند روی تربیت فرزند تأثیر میگذارد. وقتی من زورم به خانوادهی همسرم نرسد، میتوانم فرزندم را علیه آنها بار بیاورم. بنابراین، اول باید خشمی را که از موضوعات دیگر مانده و رقابتجویی خودمان را از تربیت فرزند جدا کنیم.
2- انتظار شما چیست؟ : بعد باید دید که اصلاً هرکدام از والدین واقعا چه میخواهند و چه انتظاری دارند؟ یک برگهی سفید بردارید و کل انتظارات خود را بنویسید. حالا همهی لیست خود را بخوانید و بسنجید چقدر عینی نوشتهاید. عینی یعنی اینکه دقیق، جزئی، عملیاتی و روشن باشد. کلیگویی کمکی نمیکند. «میخواهم فرزندم منظم باشد» میتواند تعاریف متفاوتی داشته باشد. «میخواهم فرزندم مودب و وقتشناس باشد» یعنی دقیقاً چه کار کند؟
3- لیست خود را دوباره به طور عینی و جزئی بنویسید:مثلاً کتابهایش را در اتاق خودش روی قفسهی کتابها بگذارد. اسباببازیهایش را بعد از بازی در سبد کنار تختش بریزد. وقتی وارد خانهی مادرم میشویم، به پدر و مادرم سلام کند. وقتی میخواهیم به مهمانی برویم، زمانی که قرار است همه آماده باشند، او هم آماده باشد.
قرار نیست همیشه مادر بگذرد یا پدر کوتاه بیاید، از استدلالهایی استفاده نکنید که اوضاع را بدتر میکند، مثل اینکه چون مادر بیشتر وقتها خانه است، حق بیشتری در تربیت فرزند دارد، یا پدر چون مسئول فرزند است، باید تعیینکننده باشد. سعی کنید یکدیگر را درک کنید
4- از همسرتان هم بخواهید دقیقاً همین کار را انجام بدهد. یعنی همسرتان هم لیست خودش را دقیق و روشن بنویسد.
5- به یک لیست مشترک برسید: حالا لیستها را کنار هم بگذارید و مقایسه کنید. موارد مشترک را علامت بزنید؛ قوانینی که هر دو بر سر آنها توافق دارید. بعد به سراغ مواردی بروید که با هم اختلافنظر دارید. کدام را باید انتخاب کرد؟
نکتهی مهمی که باید به خاطر داشته باشید این است که هردو به یک اندازه در تربیت فرزندتان حق دارید. دختر یا پسر شما، همانقدر فرزند شما است که فرزند همسرتان. با این دید که ببینید، شاید به نظر طرف مقابلتان، هرقدر هم که مخالف اعتقاد شما باشد، بیشتر احترام بگذارید و آن را به عنوان خواسته همسری که به اندازهی شما حق دارد بیشتر بپذیرید.
در این موارد، سعی کنید به یک راهحل میانه برسید. مثلاً مادر میتواند اجازه بدهد که فرزندش بیرون از اتاقش هم با اسباببازیهایش بازی کند و پدر هم قبول کند که هرشب قبل از خواب و زمانی که قرار است مهمان داشته باشند، بهتر است از فرزندشان بخواهد که اسباببازیهایش را به اتاق خودش ببرد. مادر قدری از معیارهای سختگیرانهاش کوتاه بیاید و پدر هم قبول کند که قدری محدودیت قائل شود.
وقتی راهحل میانهای وجود ندارد در برخی از موارد، اختلاف به صورتی است که راهحل میانهای برای آن وجود ندارد. در این صورت چه باید کرد؟ پاسخش این است که: باید یکی از طرفین بگذرد. به خاطر منافعی که هماهنگی والدین برای فرزند و تربیت او و نیز ارتباطش با والدین دارد، در هر مورد بدون راهحل میانه، یکی از والدین باید نظر دیگری را بپذیرد.
سعی کنید در این حالت تعادلی وجود داشته باشد و هردو واقعا راضی باشند، وگرنه بیفایده خواهد بود. قرار نیست همیشه مادر بگذرد یا پدر کوتاه بیاید، از استدلالهایی استفاده نکنید که اوضاع را بدتر میکند، مثل اینکه چون مادر بیشتر وقتها خانه است، حق بیشتری در تربیت فرزند دارد، یا پدر چون مسئول فرزند است، باید تعیینکننده باشد. سعی کنید یکدیگر را درک کنید، دلایل خود را به نحوی بیان کنید که طرف مقابل بتواند خودش را جای شما بگذارد و دلیل شما را درک کند. در برخی موارد هم فقط باید ساده بگذرید.
شیوا فرجی در گفتوگو با خبرنگار بهداشت و درمان فارس در مورد نقش عسل در سلامت تغذیه اظهار داشت: عسل ماده غذایی طبیعی است که انواع ویتامینها، املاح معدنی و پروتئین در آن یافت میشود و جالبتر اینکه به دلیل وجود عنصری به نام اسید فورمیک در عسل این ماده غذایی خاصیت ضد عفونی کننده داشته و فاسد هم نمیشود. وی با اشاره به اینکه افرادی که از ابتدای دوره جوانی مصرف عسل را در وعده غذایی خود جای دادهاند کمتر دچار پیری زودرس میشوند و عمر طولانیتر دارند گفت: عسل برای جلوگیری از فشار خون بالا، ورم مفاصل، بیخوابی و افزایش مقاومت بدن بسیار مفید است. به گفته عضو انجمن علمی تغذیه ایران والدینی که مایلاند کودکانشان حافظه و رشد و نمو بهتری داشته باشند میتوانند عسل طبیعی را بعد از یکسالگی در وعده غذایی کودکان خود قرار دهند. فرجی افزود: با توجه به افزایش میزان تقاضا برای مصرف عسل برخی شکر را به جای شهد گل در دسترس زنبور قرار میدهند که در نهایت عسل تولید شده خاصیت درمانی خود را از دست میدهد. وی در پاسخ به اینکه چگونه میتوان عسل مرغوب را از نوع تقلبی تشخیص داد گفت: معمولا بهترین نوع عسل سرخرنگ، شفاف، خوشبو و غلیظ است و بستگی با نوع آن نباید گلو را بسوزاند و هنگامی که عسل را از ظرف واژگون میکنیم باید کش بیاید و شکرک هم نزند. وی تأکید کرد: افرادی که دردهای معده و یا یبوست دارند میتوانند با خوردن یک تا دو قاشق عسل در طی روز مشکل خود را برطرف کنند مضاف بر اینکه قند موجود در عسل از نوع گلوکز و فروکتوز است که به سرعت جذب میشود و در بدن باقی نمیماند. منبع:shahrzadpress.com
۱۴ تکنیک فوق العاده برای افزایش میزان خلاقیت کودکان
نحوه تفکر و روش حل مساله روی میزان خلاق بودن کودک تاثیر می گذارند. چالش های روزانه برای گسترش درک کودک از محیط اطراف و جهان همراه با تشویق و دلگرمی از سوی والدین، به کودک اجازه می دهد نسبت به دیدگاه ها و نظراتش اعتماد به نفس بیشتری پیدا کند و خلاقیتش بیشتر شود. اما برای اینکه خلاقیت کودکان بالا رود چه کنیم؟...
۱. اجازه دهید گاهی کودک دلبندتان انتخاب هایی در زندگی داشته باشد. مثلا انتخاب اینکه برای ناهار چه چیزی داشته باشید یا آخر هفته به کجا بروید را به کودکتان بسپارید. این کار آنها را تشویق می کند به تنهایی فکر کنند و تصمیم بگیرند.
۲. کودک را تشویق کنید تا سرگرمی هایی غیر از تلویزیون، رایانه و در کل «رسانه» پیدا کند. کودکی که فقط به کمک رسانه یا حتی به کمک دیگران سرگرم شده است، به سختی می تواند روش بهتری برای ایجاد سرگرمی برای خود بیابد.
۳. وسایلی برای تحریک قوه تخیل کودک تدارک ببینید. لوازم نقاشی از قبیل آبرنگ، گواش و پاستل، بلوک های خانه سازی، کتاب و لوازم موردنیاز برای ساخت کاردستی بهترین وسایل برای سرگرم کردن کودک هستند.
۴. کودک را همراهی کنید تا برای وسایل مختلف (حتی وسایل دورریختنی) کارایی مختلف ایجاد کند. به عنوان مثال ایده های کودک برای ساخت یک برج، یک تلسکوپ یا حتی یک آدم مقوایی از مقوای دستمال توالت را تحسین و به او کمک کنید عروسک مقوایی خود را بسازد.
۵. از کودک سوال های «باز» بپرسید. سوال های باز سوال هایی هستند که جوابشان معمولا بیشتر از یک کلمه است؛ این سوال ها درک کودک را بالاتر می برند و به او فرصت ابراز عقیده می دهند.
از کودک خود سوال هایی مانند «چه می شد اگر....؟» بپرسید: «اگر آدم ها می توانستند پرواز کنند چه می شد؟»، «اگر ما در فضا زندگی می کردیم چه می شد؟» یا «اگر دلفین ها روی زمین راه می رفتند چه می شد؟»
برای حل مسایل روزمره، از کودک درخواست راهکار کنید. به عنوان مثال می توانید از او بپرسید: «چطور اتاق خوابت رو زودتر گردگیری کنیم؟»، «چطور به گل ها آب بدهیم ولی خودمان خیس نشویم؟» یا حتی «چه کار کنیم که شوت محکم تری به توپ بزنیم؟!»
۶. کتاب خواندن برای کودک را به یک چالش تبدیل کنید. کودکان از حدس زدن لذت می برند. پس دفعه بعدی که خواستید برای کودکتان کتاب بخوانید از او بپرسید به نظرش در صفحه بعدی چه اتفاقی می افتد؟ یا شخصیت موردعلاقه اش در فلان موقعیت چه احساسی دارد؟ یا حتی می توانید پایان داستان را برایش نخوانید و یک روز به او فرصت دهید تا حدس بزند آخر داستان چه اتفاق هایی ممکن است بیفتد. روش دیگری نیز وجود دارد. از کودک بخواهید داستان های معروفی مانند «شنل قرمزی» را جور دیگری پایان دهد.
۷. خاک بازی، بازی با ماسه یا خمیربازی را برای کودکان ممنوع نکنید. شاید اینطور فکر کنید که این نوع بازی ها تنها دردسر شما را زیاد می کنند، اما مطمئن باشید ساخت قلعه ای با ماسه خلاقیت کودک را بسیار شکوفا می کند، بنابراین بهترین کار این است که برای این نوع بازی ها قانون بگذارید که «حمام رفتن بعد از خاک بازی الزامی است در غیر این صورت چنین بازی ای ممنوع است!» شک نکنید که کودک گزینه اول را انتخاب خواهد کرد.
۸. داستان تعریف کنید. یک جمله بگویید و نوبتی داستان را کامل کنید. اجازه بدهید کودک قسمت اصلی داستان را روایت کند و البته انتظار هرگونه داستان تخیلی و غیرممکنی را داشته باشید! می توانید وقتی کودکتان کنار دوست یا دوستانش است نیز این کار را انجام دهید و از هیجان بچه ها برای خلق داستان لذت ببرید!
۹. شما نیز خلاقیت به خرج دهید. کودکان همیشه از پدر و مادر خود تقلید می کنند و چیزهای بسیاری می آموزند. سالادتان را تزیین کنید، کیک تولدش را خودتان بپزید، در ساخت کاردستی های مدرسه اش به او کمک کنید و از وسایل دورریختنی منزل برای ساخت وسایل تزیینی استفاده کنید تا هم خلاقیت به خرج داده و هم صرفه جویی کرده باشید. برای افزایش خلاقیت خود و استفاده مجدد از دورریختنی ها از سایت فارسی زبان زیر کمک بگیرید:
۱۰. کنجکاوی کودکان را سرکوب نکنید و به سوال هایی که پاسخ آن را نمی دانید جواب سربالا ندهید. یکی از بهترین راه هایی که می توانید به کودک پاسخ دهید اینگونه است: «نمی دانم. به نظر تو چطور می توانیم پاسخ این مساله را پیدا کنیم؟» با یکدیگر دنبال راهکار بگردید و سعی کنید از روش های حل مساله کودک استفاده کنید و اگر چیزی به ذهنش نرسید او را راهنمایی کنید.
۱۱. شکست کودکان را به فاجعه ای عظیم تبدیل نکنید! اگر کودک در مساله ای با شکست مواجه شد او را سرزنش و راهکار خودتان را به او تحمیل نکنید. در عوض با گفتن جمله ای مانند «به نظر تو دیگر با چه روشی می توانیم آن را حل کنیم؟» اجازه دهید باز هم خلاقیتش را به کار گیرد و مساله را به طریقی دیگر حل کند.
۱۲. استقلال کودک را از او نگیرید. این شاید مهم ترین نکته ای است که نباید هیچ گاه فراموش شود. «بگذار من برایت انجام دهم.» یا «من بهتر از تو می توانم این کار را انجام دهم.» جملاتی هستند که استقلال و اعتماد به نفس را از کودک می گیرند و او را برای یک عمر پشت سر شما پنهان خواهند کرد.
۱۳. برای خلاقیت های کودک ارزش قائل شوید. اگر او چند ساعت را صرف کشیدن نقاشی برای شما کرده، آن را با مگنت روی یخچال بچسبانید و کاردستی های او را در معرض دید قرار دهید. کودکان از این قدردانی شما لذت خواهند برد.
۱۴. کودک را با هیچ کس مقایسه نکنید. یکی از بدترین کارهای ممکن این است که آثار خلاقانه او را با خواهر یا برادر یا دوستانش مقایسه کنید و به او سرکوفت بزنید. هیچ گاه از جملاتی مانند «تو هیچ وقت نمی توانی مثل خواهرت داستان های خوبی تعریف کنی» یا «چرا سعی نمی کنی مثل برادرت نقاشی های زیبایی بکشی؟» استفاده نکنید. این کار به معنای واقعی خلاقیت را در وجود کودکان نابود می کند.
ممکن است کودک خودبهخود راست دست شود، ولی این امکان وجود دارد که وی عادت به چپ دستی بکند. پس بهتر است که راست دستی یا چپ دستی فرزند خود را مشخص کنیم.
نوزاد انسان نه راست دست و نه چپ دست است، ولی در ماههای اول زندگی کم کم به یکی از دستها تمایل بیشتری را نشان میدهد. در شش ماهگی اکثر نوزادان دو دست را بطور مساوی بکار میبرند و در پایان سال اول زندگی تمایل به یکی از دستها قابل مشاهده و تشخیص است.
در طی دومین سال نیز کودکان گاهی دست اصلی خود را به دیگری تغییر میدهند، ولی تعداد این تغییر کمتر از سال اول است و بطوری که تعداد تغییر در سومین سال زندگی کمتر از سال دوم میشود تا این که در شش سالگی دیگر تقریبا ترجیح دستی ثابت باقی میماند.
هر نیمکره مغز کنترل یک قسمت از بدن را بر عهده دارد و به این ترتیب نیمکره چپ مغز کنترل طرف راست بدن و نیمکره راست مغز کنترل چپ بدن را کنترل می کند
درغالب مردم طرف راست بدن به علت فعال بودن نیمکره چپ نسبت به طرف چپ بدن انها برتری دارد. بدین معنی که بیشتر از چشم و گوش و دست و پای راست خود استفاده می کنند . اما در برخی ها طرف چپ برتری دارد . اما افرادی نیز وجود دارند که طرف راست یا چپ انها تماما برتری ندارد بلکه بخشی از اندام طرف راست و بخشی از اندام های طرف چپ انها برتر می باشد.
در اینگونه افراد عدم غلبه طرفی مغز وجود دارد . البته همیشه این غلبه مشکل ساز نیست. اما وجود برتری جانبی مغز می تواند کارایی افراد را افزایش دهد.
برتری یکی از دستها بر دیگری بهتر از وجود تردید در کودک است. برقراری برتری در یکی از دستها موجب احساس ثبات و اطمینان و کسب مهارتهای کامل حرکتی در فعالیتها میشود، اما جواب به این سوال که برتری کدام بهتر است؟ به فرهنگ جامعهای که در آن زندگی میکند، بستگی دارد.
دلیل قاطع و روشنی وجود ندارد که بگوییم راست دسته بر چپ دسته برتر هستند؛ اما سنت موجود این است که راست دستی را ترجیح میدهند و در فرهنگ ایران نیز همین ترجیح وجود دارد. در واقع راست دستی یک قرارداد فرهنگی ــ اجتماعی است که بیشتر مردم به حفظ آن متمایل هستند.
برای کودک بین سه تا پنج سالگی سالهای مهمی از نظر چپ دست یا راست دست شدن است. در این مدت کودک رفته رفته در بکار بردن یکی از دستها تاکید بیشتری میکند. اگر کودک را به حال خود رها کنیم، ممکن است خودبهخود راست دست شود، ولی این امکان وجود دارد که وی عادت به چپ دستی بکند. پس بهتر است که راست دستی یا چپ دستی فرزند خود را مشخص کنیم.
با انجام فعالیت های زیر برتری هر کدام از اندامهای فرزند خود را مشخص کنید
1)یک توپ در فاصله دو یا سه متری کودک قرار دهید و از او بخواهید بدود و توپ را شوت کند
انگاه مشخص کنید کدام پا را برای شوت کردن استفاده کرده ان پا پای برتر است یا از او بخواهید
برایتان لی لی کند پای برتر پایی است که کودک بر زمین می گذارد.
2)کاغذ یا مقوایی رابه شکل یک لوله به قطر نیم تا یک سانتی متری درست کنید و به کودک بدهید تا از داخل سوراخ ان یک هدف ریز را نگاه کند انگاه چشمی را که مورد استفاده قرار داده است (یعنی چشم برتر را ) یادداشت کنید.
3)ساعت مچی تان را به وی بدهید تا امتحان کند و توجه کنید که صدای ان را می شنود یا خیر :
انگاه یادداشت کنید که از کدام گوش خود استفاده کرد است چپ یا راست.
4)نخ و سوزن پلاستیکی یا .... به وی بدهید تا نخ را از داخل سوزن عبور دهد سپس ملاحظه کنید که با کدام دست نخ را عبور می دهد.
چنانچه در این تست ها به این نتیجه رسیدید که کودک برتری طرفی کامل دارد یعنی تمام اندامهای چپ یا تمام اندامهای راست او برتر است تمرینهای مربوط به هماهنگی چشم و دست را شروع می کنیم.
كودكان تا دو سالگي به جز قطره آ+د يا مولتي ويتامين و قطره يا شربت آهن به هيچ مكمل ديگري نياز ندارند.
كودكان تا دو سالگي به جز قطره آ+د يا مولتي ويتامين و قطره يا شربت آهن به هيچ مكمل ديگري نياز ندارند. دكتر زهرا عبداللهي سرپرست دفتر بهبود تغذيه جامعه وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي در گفت وگو با خبرنگار وب دا، ضمن بيان اين مطلب تأكيد كرد: قطره آهن را نبايد همزمان با وعده شير كودك داد زيرا كلسيم موجود در شير مادر، از جذب آهن جلوگيري مي كند. وي افزود: استفاده از مولتي ويتامين و يا قطره آ+ د پس از وعده شير و يا غذاي كمكي مشكلي ايجاد نمي كند و ميوه ها و آب ميوه هاي طبيعي و تازه به خصوص مركبات، موجب افزايش جذب آهن مي شوند كه مي توان قطره آهن را همراه با آنها و متناسب با سن كودك توصيه كرد. اين متخصص تغذيه همچنين به خواص تغذيه اي مغزها و انواع حبوبات اشاره كرد و گفت: انواع مغزها سرشار از آهن، روي، ويتامين ها و چربي هاي مفيد هستند همچنين انواع حبوبات مانند نخود آبگوشتي، انواع لوبياها و عدس منابع غني از پروتئين، پتاسيم، آهن، اسيد فوليك، منيزيوم و مس هستند و استفاده از اين مواد مغذي به تأمين ويتامين ها و ساير مواد مورد نياز بدن كودك كمك كند.