تبادل لینک
هوشمند برای
تبادل لینک
ابتدا ما را با
عنوان
نیازمندی های
پزشکی- ورزشی-
علمی ... و
آدرس injast.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
سلام عزیزان امیدوارم که حالتون خوب باشه و دلهاتون پر از شادی
امروز 22 دیماه بود و 12 ژانویه 2014 همچین که از اخبار پیداست انگار اگه خدا بخواد 20 ژانویه قراره اولین مرحله لغو تحریم ها اجرا بشه و امیدواری به آینده تو جامعه دیده میشه البته هرچند کمرنگ خوب بالاخره کسب اعتماد مردم بعد از این همه مشکلات و سختی ها به این راحتی نیست . اینم بگم که تغییر شرایط به سمت بهبود روند زمان بری هست و نباید انتظار داشته باشیم که در عرض چند ماه همه چیز درست بشه و مشکلات موجود مرتفع بشن.ولی اگه اولین گام اجرایی بشه امید به بهبود خیلی بالا میره و همین مساله از نظر روانی رو بازار و قیمت ها تاثیر میذاره که اگه پشت بندش اجرای توافقنامه ادامه پیدا کنه در نتیجه این عوامل دست به دست هم میدن تا شرایط جامعه به سمت رونق اقتصادی بره. قیمت ارز پایین میاد با لغو تحریم ها درآمد ارزی کشور افزایش پیدا میکنه که باز هم باعث کاهش نرخ ارز میشه و ریال تقویت میشه در نتیجه قیمت محصولات وارداتی پایین میاد و چرخ تولید به حرکت درمیاد.(انشاالله)
امروز صبح میخواستم برم مسکن شهرسازی دیشب که داشتم میخوابیدم گفتم ساعت 8 اونجا باشم تا بتونم آشنایی که دارم و ببینم ولی ساعت 7:30 بیدار شدم به خودم گفتم بیخیال میرم آزمایشگاه . گرفتم تا 8:30 خوابیدم با صدای زنگ موبایلم بیدار شدم بابام بود شماره تلفن مهندس ناظر ساختمون رو میخواست میگفت واسه پایان کار باید جانمایی پارکینگ رو از ناظر بگیریم ببریم شهرداری دیگه خواب از سرم پرید پاشدم یه دونه خرما خوردم لباس پوشیدم از خونه زدم بیرون هوا سرد و زمستونی بود رفتم بانک مهر قسط وام ازدواجم رو پرداخت کردم ‚ بعد رفتم بیمه توسعه بیمه ماشینو تمدید کردم نزدیک ظهر بود دیگه رفتم خونه که نهار بخورم و آماده بشم که برم آزمایشگاه...
اما بقیه داستان بمونه واسه یه فرصت دیگه آخه فردا ساعت 7 باید برم سر کار روز بر همگی خوش...
سه ماه از ازدواج من با همسر عزیزم میگذره امروز 21 روز از زمستان 92 گذشته الان ساعت 23:44 دقیقه هست که تصمیم گرفتم شروع به نوشتن کنم و داستان زندگی خودم رو واسه شما بنویسم.
البته نمیخوام از ابتدا شروع کنم ‚ ولی واسه اینکه خیلی با هم غریبه نباشیم یه توضیح مختصر از گذشته میگم و بعد دیگه هر روز قصه اون روز رو براتون میگم...جونم براتون بگه که من بچه آخر خانواده هستم تحصیلاتم لیسانس هست و از بعد از دانشگاه خیلی کارا انجام دادم که یه کاری دست و پا کنم تا بتونم هم از نظر مالی مستقل باشم و هم با این استقلال بتونم خودم رو از نظر روحی هم ارضا کنم من همیشه نظرم این بود که تا کاملا به استقلال مالی نرسیدم نباید ازدواج کنم. البته فکر کنم بیشتر آقایون هم این نظر رو دارن ولی شرایط زمانه نظر و دیدگاه آدما رو هم زیر پا له میکنه تا همچنان عنان سرکشی کسانی که یه خورده غرور دارن رو تو دستش بگیره و اجازه نده به هر سمتی که میخوان برن...
آره درست حدس زدید دل پری از روزگار بی مروت دارم ولی گفتن این حرفا دردی و دوا نمیکه ‚ خلاصه پیمانکاری انجام دادم دیدم شریک دارم باید پا به پاش رشوه بدم ‚ اسناد غیر واقعی تنظیم کنم ‚ مخلص که نون حروم ببرم تو خونه ...
گفتم برم واسه خودم کار کنم که حواسم باشه چیکار میکنم و چیکار نمیکنم ‚ به سمت بورس رفتم معاملات بورس که دیگه کاملا قمار بود به شکل جدیدش حالا بگذریم که چی شد ولی 70 میلیونی ضرر کردم و عطایش را به لقایش بخشیدم
دنبال پرورش قارچ رفتم کلاس رفتم مدرک گرفتم ... واسه شروع سرمایه نداشتم وام هم که واسه از ما بهترون بود مسافر کشی کردم دنبال کشاورزی رفتم کلی ایده تو سرم بود که به خاطر نبودن سرمایه و پشتیبان به انجام نرسید.
با توجه به مدرک دانشگاهیم واسه یه نفر از فامیل ساخت آپارتمانشو به عهده گرفتم چون تجربه نداشتم خیلی موفق نبودم و نتونستم به این کار ادامه بدم امان از این همه فرصت که از دست رفت.
نتیجه میگیریم که من بیکار و بدون درآمد وارد زندگی متاهلی شدم دیگه کاملا مستاصل شدم و خسته از این زندگی.
امروز رفتم مسکن شهر سازی شهر محل سکونتم کسی سفارش کرده که اگه بشه اونجا یه کاری واسه من ردیف بشه ولی آشنایی که قرار بود برم پیشش مرخصی بود فردا دوباره میرم سر میزنم البته امروز یه جایی دیگه هم که سپرده بودم تماس گرفتن که از فردا آزمایشی برم کار کنم اگه دیدن میتونم مثبت باشم واسشون ‚ قرارداد ببندم ‚ پناه بر خدا حالا فردا شب دوباره میام بهتون سر میزنم و میگم که چی شد...